چکیده:
مقالة حاضر، با هدف تببین توصیف ناپذیری جمال از منظر غزلیات شمس تهیه و تنظیم شده است. بر این مبنا ضمن رجوع به مطالعات استتیک و بهره مندی از نظریات فلاسفه قدیم، متفکران و محققان علم الجمال، دربارة جمال و زیبایی، با نگاهی گذرا به منشأ و درک زیبایی، به زیبایی شناسی مولانا پرداخته و در آن از تجاذب زیبایی، زیباشناسی معنوی، بی مانندی زیبایی مطلق، شناخت ناپذیری زیبایی مطلق انسان و زیبایی، زیبایی سخن و بیان، سخن گفتهایم. در نهایت وصف ناپذیری جمال و انعکاس زیبایی مطلق، در زیباییهای محسوسات را در تصویرهای شاعرانة دیوان کبیر پی گرفتهایم. سرانجام به این نکته دست یافتهایم که اولاً مولانا، در کنار فلاسفه و محققان از زیبایی در چارچوب حکمت ذوقی سخن گفته و ثانیاً باور ندارد که انسان بتواند زیبایی را، آن چنان که هست وصف نماید او این ناتوانی را به دلیل مطلق بودن زیبایی از سویی و از دیگر سوی به دلیل در اختیار نداشتن ابزار مناسب برای شناخت زیبایی میداند.
خلاصه ماشینی:
-¬ چوب را چون بشکنی گوید تراق این تراق از چیست از درد فراق یا: -¬ استن حنانه از هجر رسول ناله می¬زد همچو ارباب عقول -¬ گفت پیغمبر: «چه خواهی ای ستون!» گفت: «جانم از فراقت گشت خون» -¬ مسندت من بودم، از من تاختی بر سر منبر تومسند ساختی؟ (همان، د4:48) در اندیشه مولانا هر جزئی میل به سوی کل و اصل خود داشتهو به آن باز می¬گردد: -¬ جزء¬ها را رویها سوی کل است بلبلان را عشق با روی گل است (همان، د1:43) و گاهی این کشش و کوشش از کل به جزء است مانند ندای پروردگار به بندگان راه یافته برای بازگشتن به سوی او «انا لله وانا الیه راجعون» پس خداوند نیز ما را فرا می¬خواند: -¬ تا که از جانب معشوقه نباشد کششی کوشش عاشق بیچاره به جایی نرسد (مولوی، 1371، د1: 173) مولانا با استناد به سورة بقره آیه 156: وان لما جمیع لدینا محضرون.
-¬ چون که بی رنگی اسیر رنگ شد موسیی با موسیی در جنگ شد -¬ چون به بی رنگیرسی کان داشتی موسی و فرعون دارند آشتی (همان، د1:120) البته بایستی یادآور شد که سیر الی الله سیری بسیار طولانی بوده و یک گام و دوگام نیست: -¬ من غلام آن که او در هر رباط خویش را واصل نداند بر سماط -¬ بس رباطی که بباید ترک کرد تا به مسکن در رسد یک روز مرد (همان، د1:155) آنچه که اساس کار این مقاله را تشکیل می¬دهد به گونه¬ای کهبازگو نمودن آن را در اینجا لازم می-دانمو در چکیده بدان اشاره گردید، این بیت مولانا ست که می¬فرماید: هر کسی کو دور ماند از اصل خویش باز جوید روزگار وصل خویش مولانا بعد از آن ناله¬ها و فریادها به جهت جدایی از کل و موطن اصلی آرزو و امید وصال بهدیار و یار را در سر می¬پروراند و درجستجوی آن است.