چکیده:
ناسپاسی و ناشکری به معنی نادیدن لطف منعم است و مراتبی دارد که به شکر زبانی اعتراف به نعمت، شکر قلبی دانستنِ نعمت از خدا، و شکر عملی اطاعت از منعم تقسیم میشود. شکر در حوزۀ اخلاقیات بررسی میگردد و یکی از مقامات عرفانی است.قاسمی گنابادی لطف حق را سرچشمۀ فیوضات الهی میداند که باعث میگردد نعمات بر عبد عطا شود. ازاین رو، اگر بنده به ولایت امیرالمؤمنین که مهمترین و بزرگترین نعمت الهی است؛ معتقد و ملتزم باشد، و از تکبر و خودبینی، آزار و اذیت دیگران خودداری کند، بصیرت او گشوده گردیده و نعمت منعم را در مییابد. آن هنگام است که شکر ایزد گزارده شده است.از آن جا که ناظم، قاسمی گنابادی، در قرن ده هجری قمری میزیسته و گفتمان غالب جامعه ایدئولوژی شیعی است، رمزگان تشیع محبت امیرالمؤمنین و اوصیا ایشان در جای جای منظومه بیان شده و از مهمترین و برجستهترین و بنیادیترین نعمات الهی معرفی میگردد.
Ingratitude, and thanklessness means Mun is invisible thanks to the blessing of having that confession Sugar, Sugar heart knowing God's blessings, and thank beneficent act of obedience to split. Sugar in the field of ethics is checked, and one of the mystical divine blessings Ast.qasmy GONABADI thanks to the source of the blessings that will be given to Abdul. Therefore, if I am ill province is the biggest blessing of God; believe and be committed, and of arrogance, refuses to harass others, opened his intuition and finds beneficent blessings. and most fundamental is Allah's blessings.
خلاصه ماشینی:
قاسمی گنابادی، مثنوی عمده الاشعار، ناسپاسی و کفران نعمت، محبت امیرالمؤمنین پیشگفتار پژوهش حاضر، ناسپاسی و ناشکری است که در حوزۀ اخلاق جای میگیرد و در عرفان، بدان پرداخته شده است.
پرسش اصلی پژوهش حاضر، چگونگی تحلیل ناسپاسی و کفران نعمت در لسان قاسمی گنابادی(وفات: 982) است ونگارندگان برآنند تا تحلیل موضوع فوق را در مثنوی عمده الاشعار بیان نمایند؛ لذا بعد از بیان پیشینۀ پژوهش، به تبیین مبانی نظری پژوهش که تعریف ناسپاسی، عمده الاشعار است، میپردازیم و در بخش بحث اصلی، ابیاتی با درونمایۀ ناسپاسی و ناشکری، استخراج کرده و به تحلیل و بررسی آن خواهیم پرداخت.
پژوهشگر دراین پژوهش بیان نموده است که: «سه منظومه مهم تاریخی قرن دهم که به تقلید از شاهنامه فردوسی سروده شده، متعلق است به مـیرزا قـاسم قـاسمی گنابادی: شاهرخنامه، راجع به سلطنت شاهرخ، پسر امیر تیمور گورکانی، شهنامه قاسمی(یا شهنامه ماضی)، در شرح سـلطنت شـاه اسماعیل صفوی و پسرش، شاه تهماسب، و شهنامه نواب عالی، در بیان سلطنت شاه تهماسب صفوی.
بدین ترتیب، فرضیه اول پژوهش که گفت: قاسمی گنابادی به ناسپاسی و ناشکری پرداختهاست» مورد پذیرش است و فرضیۀ دوم: «کفران نعمت را در عدم پذیرش ولایت امیرالمؤمنین(ع) میداند» نیز، مورد پذیرش قرار میگیرد که با توجه به گفتمان غالب جامعۀ روزگار ناظم، این امر منطقی و مورد قبول است.