خلاصه ماشینی:
"اگر من در مرحلهای از عمر که برای این حرفه دیگر دیر است بسرعت و اوج گرفتن تن در میدهم نه برای آنست که بباز یافتن خرسندیهای پیش امیدوارم بلکه بدین جهت است که نمیخواهم از زیر بار هیچیک از محظورات (*)آقای غلامرضا ذات علیان استاد زبان فرانسه در دانشکده ادبیات مشهدست و در ادب فرانسوی اطلاعات عمیق و وسیع دارد که محصول سالها مطالعه و اقامت او در فرانسه است،از استاد عالی مقام دکتر رجائی سپاس داریم که وی را بترجمهء این نوشتهء ممتع برانگیخته است و انتظار داریم که ازین پس نیز خوانندگان مجله را همواره بهره رسانند.
رشتههائی از عشق و محبت همانطور که انسان امروزی را تبلیغات و اسباب مربوط میسازد پیوند وی را با موجودات نیز موجب میشود اما کشش و تابیدگی این رشتهها چندان ناچیز است که آدمی دیگر وجود و عدم آنها را مانند گذشته احساس نمیکند.
ما اسبابهایی کامل برای موسیقی خواهیم داشت که بدستههای بزرگی تقسیم میشوند ولی آن را مشگری که آنها را بنوا درآورد کجا خواهد بود؟اگر در جنگ کشته شوم به این مرگ زهرخند تمسخر خواهم زد یا اگر بحران این بیماری هاری را تحمل کنم بر این اژدرهای پرنده نیز که هیچ مناسبتی با پرواز سالم ندارند و از هوانورد در میان دگمهها و صفحات مندرج نوعی استاد محاسبات میسازند باز زهرخند تمسخر خواهم زد(پرواز نیز نظمی از پیوندها است).
اما اگر از وادی این«کار لازم و قدر ناشناخته»زنده باز گردم،برایم فقط یک مسأله مطرح خواهد بود:چه میتوان کرد؟به انسانها چه باید گفت؟ من کمکم آگاهی خود را در ورد انگیزهء شرح این مسائل برای شما از دست میدهم بیشک بسبب آنست که میخواهم این موضوع را با کسی در میان بگذارم ولی من حق سخن گفتن در باب اینگونه امور را ندارم."