چکیده:
از زمان تاسیس رژیم صهیونیستی تاکنون، برنامه ریزی آمایش جمعیتی سرزمین توسط دولت های مختلف، شامل یک استراتژی پراکندگی نسبتا متوازن جمعیت بوده است. در ابتدا این سیاست در راستای حفاظت از یک منطقه جغرافیایی علیه تهاجم ارتش های عربی به عنوان بخشی از مفهوم دفاع سرزمینی بود که در آن جوامع و مناطق دور افتاده نقش کلیدی در سیستم دفاع مرزی داشتند. یک مرحله بعد، این سیاست برای تاثیر بر تعادل جمعیتی میان یهودیان و اعراب در مناطق دورافتاده طراحی شد. در چارچوب این سیاست، بودجه های هنگفتی برای ایجاد جوامع جدید و اصلاح نسل و افزایش امید به زندگی در الجلیل، منطقه شرق شارون و نقب و دیگر مناطق اختصاص داده شد. علی رغم این تلاش ها و همچنین با توجه به الگوهای جمعیت شناختی مرتبط در سراسر جهان که گروه های جمعیتی به مراکز اقتصادی و اجتماعی کشورشان در شهرهای بزرگ مهاجرت می کنند، اولویت جامعه صهیونیستی برای زندگی در مرکز اسرائیل در سه دهه گذشته قوی تر شده است. این روند در یک حرکت عظیم از ساکنان «نقب» و «الجلیل» به مرکز بوده است و ساکنان مناطق مرکزی هم ترجیح می دهند که در همانجا بمانند. این مقاله به روش توصیفی تحلیلی نشان می دهد که رژیم صهیونیستی در پراکنده کردن جمعیت خود در سراسر سرزمین های اشغالی با مشکل جدی مواجه شده و اشتیاق به زندگی در مناطق جنوبی و شمالی سرزمین های اشغالی کاهش یافته است. از آنجا که عمق راهبردی هر کشور تنها با مولفه های نظامی- امنیتی تعیین نمی شود، مسائل جمعیتی و هویتی در افزایش عمق راهبردی موثر است و رژیم صهیونیستی ذاتا از نظر نظامی - امنیتی فاقد عمق راهبردی است و در مواجهه با مسئله جابه جایی جمعیت از شمال و جنوب سرزمین های اشغالی به مرکز با چالش و بحران جدی روبرو می باشد.