چکیده:
فلاسفۀ اخلاق همواره به موضوع وجدان اخلاقی و چگونگی شکلگیری آن توجه داشتهاند. آنها در پی پاسخ به این پرسش هستند که آیا وجدان یک نیروی اخلاقی مستقل است یا هر آنچه بهوسیلۀ آن ادراک میگردد همان احکام عقل عملی است؟ روانشناسان نیز دربارۀ اینکه چگونه قواعد و دستورهای بیرونی، برای فرد، درونی میشوند، بسیار سخن گفتهاند. با فرض پذیرش حقیقتی با عنوان «وجدان اخلاقی»، پژوهش حاضر نقش مادر را با رویکرد دینی و با بهره از یافتههای روانشناسی اخلاق بررسی کرده و به این نتیجه رسیده است که بهترین راه برای پیدایش صفات پایدار منش در کودک، پرورش وجدان اخلاقی است. در این مقاله، وجدان اخلاقی یعنی توانایی تشخیص خیر و شر که محرکی برای عمل به نیکیها و قوانین است. شکلگیری وجدان اخلاقی، براساس بنیانهای دینی و فطرت اخلاقی انسان، حاصل تأثیر رشد شناختی و تحول انگیزش و عوامل برانگیزانندۀ تکرار رفتار مطلوب است تا هنگامیکه آن رفتار ملکه و معیار درونی گردد. این مقاله بر آن است نقش مادر را در موضوع شکلگیری وجدان اخلاقی تبیین کند و با ارائۀ راهکارهایی در سه حیطۀ شناختی، عاطفی و رفتاری (براساس اعطای بینش، تعمیق باورها و اصلاح رفتار)، الگوی جدید برای شکلگیری وجدان اخلاقی ارائه دهد.
خلاصه ماشینی:
اهمیت این نقش از آنجا روشن میشود که از هنگامیکه کودک نخستین بار در آغوش مادر قرار میگیرد، مادر با تعلیم آداب اخلاقی و تشویق به اعمال خوب، نکوهش رفتار بد و استفاده از عوامل برانگیزانندۀ عاطفی برای متابعت و درك اخلاقى کودک، از راهبردهای عاطفى بهره میگيرد و در مرحلۀ نهایی، با بهکارگیری روشهای انگیزشی برای تأثیرگذاری بر ارادۀ کودک در تحققبخشیدن به رفتار اخلاقی، به او کمک میکند تا توانمندیهای خود را بهکارگیرد.
بخش مهمی از رشد کودک در محیط خانه و بهويژه براساس نحوۀ تعاملات و الگوی تربیتی مادر محقق میشود؛ ازاینرو، در این نوشتار بعد از بررسی مفهوم وجدان، نقش مهم مادر در شکلگیری وجدان اخلاقی (در ساحت شناخت، عاطفه و رفتار) تبيين و راهبردهای شناختی، انگیزشی و رفتاری ارائه شده است.
در روانشناسی اخلاق، دربارۀ حیطۀ رشد اخلاقی وجدان را، بهطور ويژه در سالهای اولیه و دورۀ کودکی پژوهشهايی انجام شده است و محققان بر این باورند که ریشههای رشد وجدان با رشد مفهومی، عاطفی و عقلانی کودکان پیوند دارد و شکلگيری رشد وجدان اخلاقی با رشد وجدان در دوران کودکی مرتبط است؛ ازاینرو، وجدان را هم ازنظر مفهومی و هم ازنظر روششناختی بررسی کردهاند وبه اين نتیجه رسيدهاند که کودکان اخلاق را صرفاً با تشویق و تأیید والدین نمیآموزند، بلکه مشوقهای برآمده از رشد خودآگاهی و پیوندهای عاطفی کودکان با دیگران نیز میتواند باعث توجه آنان به مسائل اخلاقی گردد (کیلن و اسمتانا، 1389، ج1: ص418-421).