چکیده:
در این نوشته سعی شده است شروان از دیدگاه خاقانی مورد بررسی قرار گیرد تا علّتهای نگرش منفی و مثبت وی به این شهر آشکار شود. واژه شروان در آثار خاقانی از بسامد بالایی برخوردار است؛ به گونهای که در دیـوان اشعارش 109 بار، منشآت 60 بار و در تحفه العراقین 17 بار آمده است. خاقانی در ابتدای شاعری به مدح و ستایش شاهان می پرداخت امّا بعدها تحوّلی در روحیّة وی ایجاد شد و از دربار و مدح شاهان دوری گزید؛ احساس تنهایی و بی وفایی مردم میتواند از علل اصلی دیدگاه منفی وی به شروان باشد. خاقانی در سرودههایش از زاد بومش با تلخی و نکوهش یاد کرده، به طوریکه از تنگنای شروان نالیده است و آن را سرای ستم و سرزمین تیرگیها نامیده است. در کلّ نگرش منفی به این شهر از زمینه مثبت آن بسیار است.
خلاصه ماشینی:
{مراجعه شود به فایل جدول الحاقی} خاقانی زندگی فاجعهآمیز شاعران درباری آن زمان را كه به خاطر لقمه نانی خود را پست میكردند، مشاهده میكرد؛بنابراین به بهانة زیارت و در واقع برای رهایی از دربار شروانشاهان، شروان را ترك گفت و به كسب رخصت از شروانشاه، در سال 1156م.
{مراجعه شود به فایل جدول الحاقی} و چنین شد که برای سفر به مکّه از اخستان اجازه خواست امّا اخستان اجازه نداد و خاقانی به ناچار سوی بیلقان فرار کرد امّا مأموران شروانشاه او را گرفتند و به شروان بازگرداندند؛ در سال 1170میلادی به بهانة خیانت به شروانشاه در قلعة »نابران» زندانی شد.
{مراجعه شود به فایل جدول الحاقی} یا: (به تصویر صفحه رجوع شود) (به تصویر صفحه رجوع شود) پس از رهایی از زندان در سال 1173 میلادی همراه خانواده خود به تبریز رفت و تا پایان عمر خود در این شهر زندگی کرد.
سراب وحشت: {مراجعه شود به فایل جدول الحاقی} شرّالبقاع: این تحیّت صادر است ازین صوب ناصوابی و خطّۀ بیخطری، مکمن ظلم و مسکن نفاق، وبال خانۀ افاضل و بیتالشّرف سفهاء، اعنی شروان شرّالبقاع و اوحشها، بدان مهبط سعد اکبـر و مصعد سواد اعظم، مربط دولت و مضمار سعادت، مربع اعالی و منبع معالی، اعنی گنجه، خیرالبلاد و اطیبها.
{مراجعه شود به فایل جدول الحاقی} و یا دل شکسته از بیوفایی مردم اینچنین مویه میکند و می گوید شروان مشرب نهنگان شده است: (به تصویر صفحه رجوع شود) (به تصویر صفحه رجوع شود) شکایت از این بیوفایی و رگههایی از اظهار تنهایی و بی هم نفس بودن در تحفهالعراقین نیز به چشم میخورد؛ چرا که اهل شروان او را منحوس میپندارند.