چکیده:
در کتاب دینی اوستا و مهابهاراتا که کتاب اعتقادات و باورهای ایرانیان و هندوان است، روایتها و اسمهای مشترک زیادی وجود دارد که نشان از یک گذشتة کاملا مشترک تاریخی در باورهای دو ملّت هند وایران در هزاران سال پیش دارد. دو کتاب بزرگ شاهنامه و مهابهاراتا نیز، صرف¬نظر از تفاوتهای تقریبا جزئی، نمودی از اشتراکات فرهنگی و ملّی و مذهبی این دو ملّت فرهیخته هستند. شخصیّتهای ملّی، عرفانی و مذهبی زیادی با ویژگی¬های مشترک در این دو مجموعه به چشم می¬خورند. یکی از آنها کیخسرو در شاهنامه است که سرنوشت و ویژگی¬های اخلاقی عرفانی او قابل مقایسه با سکدیو، شخصیّت عرفانی مهابهاراتا است. تفاوتهای اندک این دو داستان در شخصیّت مادران آنها و نحوة تولّدشان است. نیز اینکه کیخسرو به همراه یاران به سفر می¬رود امّا سکدیو تنهایی این سفر را طی می¬کند. در داستان ایرانی همة یاران و مردم از کیخسرو می¬خواهند به این سفر پایانی نرود امّا در داستان هندی فقط پدر سکدیو است که از او خواهش می¬کند، نرود. در ضمن مادران این دو شخصیّت کمی وضعیّت متفاوتی دارند. دراین مقاله نکات مشترک وتفاوتهای این دو شخصیّت بیان می¬شود.
خلاصه ماشینی:
در شاهنامه هنگامی که کیخسرو میخواهد افراسیاب را مکافات کند میفرماید: سپهبد که با فرّ یزدان بودچوخونریز گردد بماند نژندچنین گفت موبد به بهرامِ تیزچو خواهی که تاج توماند به جای؛ ؛ همه خشم او بند و زندان بودمکافات یابد ز چـرخ بلـندکه خون سرِ بیگناهان نریزمبادی جز آهسته و پاک رای (فردوسی، 1392: 5/ 375) در جای دیگر وقتی که کیخسرو کارهای آبادانی و بخشش طلا وغیره را به پایان میرساند، طبق گفتة فردوسی خسته میشود وجانش پراندیشه میشود: روانم نباید که آرد منیبه یــزدان شوم یک زمان ناسپاسزمــن بگسلد فــرّة ایـزدی؛ ؛ بد اندیشی و کیش آهــرمنیبــه روشــن روان اندرآرم هـراسگــرآیــم بــه کژّی و راهِ بـــدی (همان: 380) در داستان هندی نیز که با نصیحت آغاز میشود، جملاتی آمده است که خواننده فراموش میکند داستان را میخواند و احساس میکند غرق مطالعة یک کتاب فلسفی و یا اخلاقی است: «بزرگی آن نیست که از سال بسیار و سفید شدن موی و مال و حشم بسیار به دست آید، بلکه بزرگی آن است که از روی دانش باشد و آن چه میپرسی همه عبادت است و اصل عبادت در محافظت حواسّ است چرا که گناهی که واقع میشود، وسیلة او حواس است، و در جای دیگر همین داستان، نارد به بیاس پدر سکدیو میگوید: نقصان علم در این است که او را نخوانند و نقصان علمِ برهمن این است که عبادت نکند و نقصان زمین آن است که آنجا چیزی نروید و نقصان زنان آن است که بیحیا باشند.