چکیده:
از احوال خیّام اطلاع زیادی در دست نیست. گویا مجموعة اشعار مدوّنی نداشته و اگر هم داشته به دست ما نرسیده است. قدیمترین مجموعههای رباعیات منسوب بدو که در دست است در نیمۀ دوم سدۀ نهم هجری قمری گرد آورده شده و مشحون است از رباعیاتی که قطعاً و یقیناً از خیّام نیست. ناچار باید اشعار اصیل او را به مرور ایّام در لابهلای متون کهن یافت و این البته کاری است که پژوهشگران تا حدّ ممکن انجام دادهاند. اما همچنان ممکن است اشعار یا اطلاعات تازهای از خیّام در کتب قدیم دستیاب شود. موضوع این یادداشـت از جـملۀ هـمین آگاهیهای تازه و موثق است که هم ارزش تاریخی دارد و هم شعری. از آنجا که مطلب اصلی این جستار دو رباعی از خیّام در رثای غزّالی است، بعد از بحثی دربارۀ روابط و سابقۀ آشنایی آن دو، در پایان بخش کوتاهی به پیشینۀ مرثیهسرایی در قالب رباعی اختصاص داده شده است.
خلاصه ماشینی:
مثلا در کتاب ارزشمند رباعیات خیام در منابع کهن یکی از منابع کهنی که بدان استناد شده تاریخ وصاف است ، اما چون در آن زمان دستنویسی قدیمی از این متن در دست نبود، مؤلف فاضل کتاب ناگزیر رباعیات خیام را از دستنویس شماره ٤٠٩٣ کتابخانۀ ملی ملک (مورخ ٨٥٧ ق ) و چاپ سنگی تاریخ وصاف (به اهتمام محمد مهدی ارباب اصفهانی، بمبئی، ١٢٦٩ق ) نقل کرده است : «...
» کاتب پیش از تحریر انجامه ، تاریخ درگذشت امام محمد غزالی را نوشته و دو رباعی از خیام در رثای او آورده است که تا کنون در هیچ یک از مجموعه های رباعیات خیام نیامده اند.
کاملا پیداست که این حکایت جزو حکایات افواهی بوده و علامه جلال الدین همایی هم به عامیانه بودن آن توجه کرده و احتمال داده «ریشۀ اصلی این افسانۀ به دروغ حکایتی باشد که زکریا بن محمد بن محمود قزوینی در کتاب آثار البلاد و اخبار العباد تألیف سنۀ ٦٧٤ نوشته است که فقیهی هر روز محرمانه پیش از طلوع آفتاب به خانۀ خیام میرفت و نزد وی درس حکمت و فلسفه میخواند، اما در میان مردم از وی بدگویی میکرد.
گویا همین قصه ، که آن هم معلوم نیست تا چه حد صحت داشته باشد، در افواه ناقلان یا در مؤلفات بعد با شاخ و برگ های زائد به صورت افسانۀ خیام و امام محمد غزالی درآمده و مؤلف طربخانه نیز مسموعات خود را همچنان بدون تثبت و تحقیق نقل کرده است و این کار هم در بین مؤلفان ، بخصوص در آن زمانها که عصر این تألیفات بوده است ، تازگی ندارد» (همایی، طربخانه ، ١٤٤، پانویس ١).