چکیده:
تلفظ واژه ها در متون کهن فارسی، به دلیل فاصلۀ زمانی ما نسبت به آن متون و تغییرات و تحولاتی که در زبان فارسی اتفاق افتاده، همیشه مسأله انگیز بوده است. در این مقاله به تلفّظ چند واژه در شاهنامه پرداخته شدهاست که دربارۀ خوانش آنها توافقی میان اهل ادب وجود ندارد یا تصوّر رایج در مورد آنها نادرست است. برخی از این واژهها در همۀ چاپهای شاهنامه به صورت نادرست حرکتگذاری شدهاند و برخی در شماری از چاپها. در میان تصحیحات گوناگون شاهنامۀ فردوسی، بیشتر بر چاپ خالقی مطلق و چاپ جیحونی تأکید شده، زیرا مصحّحان این دو چاپ بیش از دیگران به حرکتگذاری واژهها پرداختهاند و البته در این کار گاه درست عمل کردهاند و گاه دچار لغزش شدهاند و به تلفّظ درست راه نیافتهاند. از طریق دقّت در چگونگی قافیهپردازی فردوسی و نیز پارهای از دیگر هماهنگیهای لفظیِ شعر او میتوان به خوانش درست دست یافت، به شرطی که سراسر متن شاهنامه را بررسی کرده باشیم و نگاهمان موردی نباشد. این مقاله با چنین رویکردی نوشته شده است.
خلاصه ماشینی:
پس وقتی که میبینیم فردوسی رش و ارش را تنها با واژه هایی قافیه میکند که به ضمیر سوم شخص «اش » انجامیده اند، درمییابیم که تلفظ درست ارش و رش است (قیاس شود با: هرن و هوبشمان ، (رجوع شود به تصویر صفحه) اما مصححان به دلیل ناآگاهی از ویژگیهای آوایی شاهنامه بیت های بالا را بدین سان حرکت گذاری کرده اند: (رجوع شود به تصویر صفحه) (فردوسی، ٢/١٣٩٤: ١٠٢٥؛ فردوسی، ٤/١٣٧٩: ٢١٢٢) بپیمود بالای کار و به رش کم آورد کار از رسن هشت ارش (فردوسی، ٢/١٣٩٤: ١٠٢٦) از این میان ، بیت پایانی غلط فاحش قافیه هم دارد و با بدخوانی مصحح به شکل کنونی درآمده است (← عیدگاه ، ١٣٩٢: ٢٥٨).
هم قافیه های این فعل در دیوان های شعر فارسی واژه هایی هستند که پیش از «ر» ضمه دارند: به زیر پی باره بتوان سپرد نمانیم از ایشان بزرگ و نه خرد (ایرانشان ، ١٣٧٧: ٦٢٨) معلوم من نشد که زمانه کجاش برد وز جام روزگار کجا خورد صاف و درد دست امل ورا به کدامین طرف فکند پای اجل ورا به کدامین مقر سپرد (محمودی بلخی، ١٣٧٢: ٥١) چو راه جوانی سپردم به فسق به پیری ره توبه باید سپرد مخند از جوانی که با فسق زیست بر آن پیر بگری که بی توبه مرد (ادیب صابر، ١٣٤٣: ٤٥٥) ایام به زیر پای جورم بسپرد با کس نفسی دلم به شادی نشمرد از جام جهان مرا نه صاف است نه درد ضایع تر ازین عمر به سر نتوان برد (رضیالدین نیشابوری ، ١٣٨٢: ١٧٥) حلم مرا باز برو دل بسوخت راه نکوعهدی و یاری سپرد از فلکم باز عنان بازتافت بار دگر زی کره خاک برد (انوری، ٢/١٣٧٦: ٦٠١) باد تو هر کس نتواند کشید خار تو هر پای نیارد سپرد (انوری، ٢/١٣٧٦: ٨١٠) جان رفت ز خاک در تو درد سرش برد نومید به حسرت ره هجران تو بسپرد (عتیقی، ١٣٨٨: ٢٩٦) فرهنگ های فارسی میانه نیز همین تلفظ را تأیید میکنند ( ;١٧٩ :١٩٧٤ ,Nyberg ٧٥ :١٩٧٦,Mackenzie).