چکیده:
جابر بنیزید جعفی از اصحاب امام باقر و امام صادق (ع) و از راویان مشهور شیعه است که روایات مدح و ذم متعددی دربارهاش وارد شده است. عدهای اندک از دانشمندان امامیه وی را تضعیف کردهاند؛ اما بسیاری دیگر او را توثیق کرده و در شمار برترین راویان و خواص اصحاب این دو امام آوردهاند. آن روایات ذم و آرای تضعیف بهانهای شده تا ناصر بنعبدالله قفاری، از علمای معاصر وهابی، در کتاب اصول مذهب الشیعه تلاش کند چهرهای کذاب و جاعل از جابر به تصویر بکشد و روایات منقول از وی در منابع روایی شیعه را مخدوش و ضعیف جلوه دهد. این نوشتار با بررسی سندی و متنی مستندات قفاری درباره جابر جعفی، نشان میدهد ایرادهای وی صحیح نیست و جابر از اتهامهای مورد نظر (مانند جرح روایات، اختلاط، دیوانگی، جادوگری و شعبدهبازی) مبرا است. سند تمام روایات مورد استناد قفاری در باب دیوانگی، جادوگری و شعبدهبازی جابر ضعیف است و برخی روایات ضعف متنی نیز دارند. مستند وی درباره اختلاط جابر نیز مخدوش و غیر قابل استناد است.
خلاصه ماشینی:
متن روایت چنین است: «حدثنی حمدویه و إبراهیم ابنا نصیر قالا حدثنا محمد بنعیسی عن علی بنالحکم عن ابنبکیر عن زراره قال سألت أبا عبدالله (ع) عن أحادیث جابر؟ فقال ما رأیته عند أبی قط إلا مره واحده و ما دخل علی قط (کشی، 1348: 191، ش335)؛ عبدالله بنبکیر از زراره نقل میکند که از امام صادق درباره روایات جابر پرسیدم.
22 خویی آن را بر توریه حمل کرده است: اما سخن امام صادق در موثقه زراره که فرمود «جابر را، جز یک بار، نزد پدرم ندیدم و هرگز نزد من نیامده»، پس گریزی نیست جز اینکه به گونهای از توریه توجیه شود؛ زیرا اگر جابر هرگز به حضور امام نرسیده بود و همه مردم این را دیده بودند [و میدانستند]، همین برای تکذیب و عدم تصدیقش [در نقل روایات بیواسطه از امام] کافی بوده است، پس چگونه [برخی راویان] در [درستی یا نادرستی] روایات جابر اختلاف داشتند تا اینکه زیاد محتاج پرسش از امام درباره احادیث جابر باشد؟ (خویی، 1410: 4/25).
نکته دیگر اینکه قفاری ادعا کرده است: «در جامع الرواة اردبیلی اشاره شده، روایتی که خویی آن را صحیح شمرده، به طریق مجهول برای آنها نقل شده است» 23 (قفاری، 1415: 1/376)، در حالی که اردبیلی سند روایت عقیقی و ابنعقده، که علامه حلی در خلاصة الاقوال نقل کرده (ر.
نقد متن روایت مورد نظر قفاری چنین است: نصر بنصباح از إسحاق بنمحمد بصری از علی بنعبدالله نقل میکند: یک روز جابر از منزل خارج شد، در حالی که سبدی بر سر داشت و سوار چوبی شده بود تا اینکه [با همان حال] از میان کوچههای کوفه گذر کرد و مردم میگفتند: «جابر دیوانه شده، جابر دیوانه شده».