چکیده:
سلجوقیان، با ایجاد سپاه ثابت و ساختار دیوانی منظم و بهر هگیری از دیوانسالاران ایرانی، توانستند، حکومتی مقتدر در ایران فراهم آورند. اما، در پی بروز یک سلسله رویدادها و عوامل داخلی وخارجی به تدریج، عظمت و اقتدار اولیه خود را از دست دادند و به سوی تجزیه و زوال رهنمون شدند. یکی از این عوامل، قدرتمندی بی چون و چرای اتابکان در امور حکومتی و تاثیر اقدامات آنان در بعد داخلی بود. به نظر می رسد، مناسبات اتابکان با ساطین سلجوقی که در جهت کاهش قدرت سلطان بود و همچنین دخالت
اتابکان درامور دیوانی و بی اعتبار کردن نقش وزراء و رقابت اتابکان در جهت حذف یکدیگر و اتحاد اتابکان با امرای سلجوقی و استفاده از قدرت آنان برای پیشبرد مقاصد خود و نیز برقراری پیوندهای زناشویی با خاندان سلجوقی؛ منجر به قدرتمند شدن نهاد اتابکی در اواخر دوره سلجوقی گردید. این امر در نهایت یک عامل مهم در تزلزل و در نهایت فروپاشی حکومت سلجوقیان شد. در این پژوهش این عوامل مورد ارزیابی قرار می گیرد.
خلاصه ماشینی:
به نظر می رسد، مناسبات اتابکان با سلاطین سلجوقی که در جهت کاهش قدرت سلطان بود و همچنین دخالت اتابکان درامور دیوانی و بی اعتبار کردن نقش وزراء و رقابت اتابکان در جهت حذف یکدیگر و اتحاد اتابکان با امرای سلجوقی و استفاده از قدرت آنان برای پیشبرد مقاصد خود و نیز برقراری پیوندهای زناشویی با خاندان سلجوقی؛ منجر به قدرتمند شدن نهاد اتابکی در اواخر دوره سلجوقی گردید.
یکی دیگر از این عوامل، تأثیر اقدامات اتابکان و نفوذ فوق العاده آنان در دستگاه سلجوقیان و سوءاستفاده های آنان، بود که در نهایت منجر به تضعیف و سقوط حکومت سلجوقیان شد.
آنچه که در دوره های ساسانیان تا غزنویان ونیز اوایل دوره سلجوقی از اتابک و نهاد اتابکی تصور می شود؛ بیشتر در نظر گرفتن جنبه اجتماعی، یعنی همان آموزشهای اولیه مانند : تیر اندازی و ملک داری بدون دخالت در سیاست و دیوان است که توسط اتابک به شاهزاده تعلیم داده می شد.
زمانی که، جنبه سیاسی نهاد اتابکی از جنبه اجتماعی آن بیشتر می شد؛ اتابکان خواهان استقلال در ملک مورد اقطاع می گردیدند و دیگر حاضر به اطاعت محض در برابر فرامین سلاطین نبودند.
پس از مرگ خواجه نظام الملک، قدرت وزیر نیز به سبب کاهش قدرت سلطان کم شده بود تا جایی که وزیر حتی در جنگ قدرت بین اتابک و سلطان جان خود را از دست می داد.
هر گاه یکی از اتابکان قدرت زیادی به دست می آورد و ناحیه ای را از دست سلطان سلجوقی خارج می کرد؛ خود در آنجا حکومت می نمود.