خلاصه ماشینی:
«نیچه و نا-فلسفه: مهدی رفیع تأملاتی نابهنگام بر رابطه ی تفکر و هواشناسی» متن سخنرانی در جلسة رونمایی از کتاب «نیچه، عرفان و جهان ایرانی» گئورگ لوکاچ در کتاب فروپاشی عقل (۱۹۶۲) با نوعی «بازنمایی(1) مارکسیست- لنینیستی مسیر تفکر آلمانی» نیچه را در راستای «فلسفه ای ارتجاعی»(2) قرار می دهد که از شلینگ، شوپنهاور و کیرکگور به سوی او سرازیر می شود، این مسیر «فلسفه ی بورژوایی» از دید لوکاچ آن خطی است که نشان گر ناعقلانیتی نو است که در تفکر مدرن اروپایی ظهور کرده.
این پرونده سه بخش خاص را در اندیشه ی نیچه مورد مداقه قرار می دهد:۱- «انسان و جهان (یا برداشت نیچه ای از جهان)؛ ۲-مواجهات (جایی که فلسفه ی نیچه با چهره های دیگری مانند فروید، مارکس،و داستایوفسکی مقایسه می شود)؛ ۳- تجارب و مفاهیم (که حاوی نوشته هایی مهم درباب مفاهیمی مانند «ارزش»، «بازگشت ابدی»، و «خواست توان مندی» اند)» (Young , with Genosko, and Watson, 2013:57).
کتاب نیچه، عرفان و جهان ایرانی اثر حامد فولادوند را باید از یک سو در این جریان «نیچه گرایی فرانسوی»(3) بررسی کرد و از سوی دیگر در تقاطع تحقیقاتی که طی نزدیک به هفت دهه در ایران در مورد نیچه به انجام رسیده است.
اما، شاید از همه مهم تر فصل مشترک یا «زمینِ میانه ای» است که فولادوند در آن مستقر می شود و می تواند هم زمان خود را از دو جریان وزش های شرقی و نسیم های غربی بهرمند سازد، و به نوعی «میان-فلسفه»(9) نزدیک شود، زیستن در این ارض وسط همان آب و هوایی است که اندیشه ی نیچه و به شکلی دیگر گوته خواهان آن اند.