چکیده:
هدف اصلی در این نوشتار، چگونگی نحوه تقابل و افول هژمونی آمریکا در دوران چهلسالگی انقلاب اسلامی است. برایناساس، در تجزیه و تحلیل موضوع از روش تحلیل گفتمان لاکلا و موفه استفاده میشود و فرضیه تحقیق عبارت است از اینکه ضمن مبنا قرار دادن تعارض گفتمانی انقلاب اسلامی و آمریکا؛ ایالات متحده درصدد است در سطح بینالمللی، ایران را از چالش به دشمن بیناللملی، در سطح منطقه، ایران و عربستان را از دو رقیب به دشمن منطقهای و در سطح داخلی، جمهوری اسلامی را از محتوایش (آرمانها و اهداف) تهی سازد. نتایج تحقیق حاکی از آن است که گفتمان اسلام سیاسی با هژمونیک شدن در ایران در سطوح منطقهای و بینالمللی گفتمانهای قدرت بهخصوص لیبرالدموکراسی را متاثر ساخت. در این راستا گفتمان دولت آمریکا در رسیدن به اهداف خود در سطوح مختلف ناکام مانده و افول هژمونی آن اجتنابناپذیر گردیده است.
<div style="text-align: justify;">The main purpose of this paper is to study the way(s) in which the America's hegemony confronted IR and declined during the 40 years of the Islamic Revolution. Accordingly, when analyzing the subject, Lacla and Mouffe's discourse analysis method is used. The hypothesis of the study may be mentioned as: while accepting the discoursive conflict of IR and USA, the United States intends to introduce IRI as an enemy falsely instead of its being an inernational challenge and a regional rival to Saudi Arabia respectively and make it free From from its content (ideals and goals). As explained in the paper, the dialogue of Political Islam being established as hegemony has affected the discourses of power, particularly that of liberal democracy, regionally and internationally. especially liberal democracy. In this regard, the discourse of the United States failed to achieve its goals at various levels, and the decline of its hegemony is inevitable.</div>
خلاصه ماشینی:
در پاسخ به این سؤال با مبنا قرار دادن تعارض گفتمانی (ایدئولوژیک) اسلام سیاسی ایران و لیبرال دموکراسی آمریکا یافتههای تحقیق مطرح میشود، در واقع آمریکا در صدد است در سطح بینالمللی ایران را از چالش به دشمن بینالمللی، در سطح منطقه، ایران و عربستان را از دو رقیب به دشمن منطقهای و در سطح داخلی جمهوری اسلامی را از محتوایش (آرمانها و اهداف) تهی سازد.
با بیقراری در گفتمان هژمونی، نشانههای گفتمانهای هویتبخش هم آشکار میشود و گفتمانهای متنوع درصدد پاسخ به بحران بر میآیند، بنابراین مفصلبندی مجدد طرح میشود (البته همه نشانههای مفصلبندی شده از ارزش برابر برخوردار نیستند با اهمیتترین آنها دال مرکزی است که دیگر دالها حول آن معنا مییابند که در ادبیات لاکلا و موفه آنها به «وقته» شناخته میشوند که قبل از مفصلبندی گفتمان، عنصر نامیده میشدند) و سوژگی سیاسی و عاملیت اجتماعی هم ظهور میکند تا گفتمانی (اسطوره) به گفتمان مسلط تبدیل شود؛ اما چگونه این مقصود (هژمونیک شدن) در چرخه گفتمانی حاصل میشود؟ چند شرط ضروری است: 1.
در این راستا بعد از انقلاب اسلامی و فروپاشی شوروی گفتمان اسلام سیاسی تحتفشار حملههای نظامی و تبلیغی کشورهای لیبرال دموکرات قرار گرفته است و در عمل به تنها گفتمان سیاسی رقیب و دشمن گفتمان جهانی شده لیبرال دموکراسی تبدیل شده است.
(قلیزاده و شفیعی، 1391: 140) دولت آمریکا بعد از استقلال، رویکرد مصالحهجویانهای به خصوص باکشورهای آسیایی و به اصطلاح جهان سومی برقرارکرد؛ اما بعد از پایان جنگ دوم جهانی تا انقلاب اسلامی از یکسو کودتای 28 مرداد 1332 و پس از آن تصویب لایحه کاپیتولاسیون در ایران شگل گرفت و امام خمینی، در جریان تصویب لایحه فوق، در 4 آبان 1343، طی یک سخنرانی، که به قول یکی از محققان آمریکایی، انقلابیترین تقریر سیاسی یکصد سال اخیر ایران بود، به شدت آمریکا، اسرائیل و شاه را مورد حمله قرار داد.