چکیده:
ازآغاز دهه 1970 به بعد چین رشد اقتصادی خود را به صورت گسترده آغاز نموده و در حال تبدیل شدن به یک قدرت اقتصادی است. این کشور با توجه به رشد اقتصادی گسترده در صدد کسب قدرت اقتصادی است. براساس پیش بینی های موسسات مختلف همانند گلدمن ساکس، موسسه پریس واترهاوس ومجله اکونومیست اقتصادی چین تا سال 2030 با رقیب خود ایالات متحده از لحاظ تولید ناخالص داخلی برابری نموده و از سال 2050قدرت برتر اقتصادی جهان خواهد بود ورقیب خود ایالات متحده را پشت سر خواهد گذاشت. در این پژوهش در چارچوب تئوری مرکانتلیسم اقتصادی به بررسی تاثیررشد اقتصادی چین و تاثیر آن بر اقتصاد سیاسی ایالات متحده در دوره دونالد ترامپ می پردازیم که چگونه ازتجارت آزد به سمت حمایت گرایی حرکت کرده است؟ دولت ترامپ با مشاهده رشداقتصادی قدرت نو ظهور چین با سیاست های حمایت گرایانه به دنبال تقویت اقتصاد داخلی امریکا از طریق اختصاص یارانه ها وحمایت های مالی،حمایت از صنعت ،و خروج از توافقات بین المللی بوده ،در رابطه با بعد خارجی با به کار گیری جنگ اقتصادی ،تحریم ها،تعرفه در صدد مهار چین بوده،از ابزار های سیاسی و نظامی هم در راستای ناامن کردن محیط شرق آسیا برای مقابله با قدرت این کشور استفاده نموده است.
The China started to economic growth and became to an economic power after 1970's. this country seek to be an economic power based on it's extensive economic growth.by report of the more important institutions prediction such as Goldman Sachs, PricewaterhouseCoopers and Economists the China economy achieves the equal GDP in 2030 with USA and will be more empowerment and more enrichment than this country in 20250.this article want to analysis the effect of emerging the China as the great economic power on the political economy of USA based on the mercantilism- hegemony theory in the Trump administration ,that his doctrine in presidential election was "the American First". the Trump economic plans are moving from free economic model to protectionism theory including the protection of American domestic products, specially industry, agriculture, petroleum and energy and bypassing the international agreements like as NAFTA, IpAC and other bilateral and multilateral treaties and making the Tariffs against the China and EU. the main goal of this plans and actions is coming back the lost economic opportunities for American economy.
خلاصه ماشینی:
در ايـن پـژوهش در چارچوب تئوري مرکانتليسم اقتصادي به بررسي تأثيررشد اقتصادي چين و تـأثير آن بـر اقتصـاد سياسي ايالات متحده در دوره دونالد ترامپ مي پردازيم کـه چگونـه از تجـارت آزاد بـه سـمت حمايت گرايي حرکت کرده است ؟ دولت ترامپ با مشاهده رشداقتصادي قدرت نو ظهور چـين با سياست هاي حمايت گرايانه به دنبال تقويت اقتصاد داخلي امريکا از طريق اختصاص يارانـه ها وحمايت هاي مالي، حمايت از صنعت ، و خروج از توافقات بين المللي بوده ، در رابطـه بـا بعـد خارجي با به کار گيري جنگ اقتصادي، تحريم ها، تعرفه در صدد مهار چـين بـوده ، از ابزارهـاي سياسي و نظامي هم در راستاي ناامن کردن محيط شرق آسيا براي مقابله بـا قـدرت ايـن کشـور استفاده نموده است .
ودر نهايت در انتخابات ٢٠١٦ امريکا با روي کـار آمـدن کابينه دونالدترامپ با شعار "نخسـت آمريکـا"در صـدد احيـاي قـدرت از دسـت رفتـه امريکاحمايت از صنايع داخلي همانند خودروسازي، هواپيما، کشتي سازي راشروع کـرد و سياست هاي مالياتي وافزايش تعرفه بر واردات براي بالا بردن توان رقابتي امريکا وضع نمود و بايد ديد که علت اصلي گرايش ايالات متحده در دولت ترامپ به سمت حمايت گرايي وعقب نشستن از اقتصاد فرا صنعتي چيست ؟ در پاسخ بايـد گفـت فرضـيه مـااين است که کاهش جايگاه ايالات متحده وظهور چين به عنوان يک قدرت اقتصادي در آينده موجب ايجاد نگراني هاي جديددر نهادهاي تصميمگيري ايالات متحده خواهد شـد و از اين روي دولت ترامپ در واقع حمايت گراي از اقتصاد ملي و بازگشت به اقتصـادمتکي بر صنايع بزرگ به عنوان راه حل حفظ جايگاه امريکـا بـه عنـوان قـدرت اول اقتصـادي جهان مطرح نموده است .