چکیده:
باتوجه به آنکه الهیات اکهارت را الهیات سلبی دانستهاند که بر ناشناختنی بودن خداوند و تعالی وجودی او از ممکنات تاکید میکند، مساله خداگونگی انسان از منظر اکهارت امری ناممکن و ناشدنی به نظر میرسد. لذا این سوال مطرح میشود که چگونه اکهارت به خداگونگی انسان معتقد است؟ مبانی و اصول وی در این مساله چیست؟ خداگونگی انسان از منظر اکهارت بر اصول و مبانی انسانشناختی وی استوار است. این پژوهش به تحقیق درباره چهار مولفه انسانشناختی که اکهارت در این مساله از آنها بهرهبردهاست میپردازد. این چهار مولفه عبارتند از: تولّد الهی در روح، قوه عقل، مشابهت و همانندی ذات خدا و ذات نفس و مقام لایقفی انسان. اکهارت براساس این اصول و مبانی، بر این باور است که انسان دارای ظرفیت و توانی است که میتواند به بالاترین مرتبه ممکن ارتقایافته و خداگونه شود. در این پژوهش، با استفاده از روش توصیفی و تحلیلی و با استناد به آثار اکهارت، میکوشیم تا اصول و مبانی انسانشناختی وی را در امکان خداگونگی انسان روشن سازیم.
خلاصه ماشینی:
111) حال چرا در بین موجودات ، روح انسان مورد توجه خدا قـرار مـیگیـرد و تنهـا ایـن موجود در مسیر خداگونگی است ؟ در پاسخ باید گفت که در دیدگاه اکهارت ، انسـان از تمام موجودات ممکن برتر است .
وی در قالب سوالی بیان مـیکنـد کـه چگونـه انسـان بهتر از تمام موجودات حتی «مخلوقات عقلی» (rational creatures) دیگـر بـرای توّلـد (خداگونگی) است ؟ جواب اکهارت این است که چون روح انسان «تنها تصـویر ذاتـی» از خداست ؛ یعنی تنها وجودی است که خدا میتواند در او متوّلد شـود و جـای گیـرد.
(١٢١ ,Ibid, p) اکهارت بیان میکند که وقتی انسان خداگونـه بـا حیات الهی هماهنگ شده دارای «علم صبحگاهی» است یعنی انسان خداگونـه اشـیاء را در ذات حق می بیند و چنین معرفتی یک نوع آگاهی «همه در خدا» اسـت یعنـی همـه چیز را در خدا می بیند پس دارای نگاه وحدت بین است (٢٥٧ .
p ,٢٠٠١-٢٠٠٠ ,McGinn) از نظـر وی، اوج صعود و ارتقای وجودی نفس در سیر خداگونگی، رسیدن به مقام ذات الوهی است به همین دلیل ، اکهارت سطح بالاتری از وحدت نفس با خدا را بیان میکند: «فراتر از این وحدت ، وحدتی است که روح ، رهایی محض از هستی آزاد (free being) را به دست میآورد یعنی به جایی میرسد که بدون وجود اسـت وجـودی کـه نـه داده میشود و نه به دست میآید.