چکیده:
افلاطون در مکتب فلسفی خویش، نظام خاصی از هستی بر پایه ارتباط سایه و عکس با اصل و حقیقت ارائه میدهد. وی در این راستا از موجودی متعالی که اصل خیر(خدای نظام فلسفی او) است، سخن میگوید که ورای وجود است. با دقت در جایگاه اصل خیر در هستی و تحلیل کیفیت «بهرهمندی»، آشکار میگردد که وجود حقیقی منحصر در آن است و سایر موجودات نمود و سایهای از آن هستند، آن چنان که برای سایر موجودات حتی ایدهها(مثل) هیچ استقلالی نمیتوان در نظر گرفت و به این ترتیب هستیشناسی فلسفی افلاطون بر محور حقیقتی واحد دنبال میشود. ملاصدرا نیز با طرح نظریه نهایی خویش یعنی وحدت شخصی وجود، هستی را منحصر در امری واحد(خدا) میداند و ما سوای حقتعالی را ظهورات و شئون او در نظر میگیرد که حکایتگر و نمود ذات حق هستند، آن چنان که این کثرات ظهور، مخلّ وحدت حقیقت وجود نمیگردند. این پژوهش بر آن است تا افتراقات و تشابهات رویکرد فلسفی افلاطون و ملاصدرا در رابطه با نگاه آن دو به وجود حقیقی را بر اساس مبانی هستیشناسی متفاوت آنها آشکار سازد.
خلاصه ماشینی:
با دقت در جايگاه اصل خير در هستي و تحليل کيفيت «بهره مندي»، آشکار مي گردد که وجود حقيقي منحصر در آن است و ساير موجودات نمود و سايه اي از آن هستند، آن چنان که براي ساير موجودات حتي ايده ها(مثل ) هيچ استقلالي نمي توان در نظر گرفت و به اين ترتيب هستي شناسي فلسفي افلاطون بر محور حقيقتي واحد دنبال مي شود.
(فراست ، ١٣٨٧: ١٥١-١٥٠) ٥٠ در ميان فيلسوفان يونان باستان ، افلاطون نخستين فردي است که با طرح نظريۀ مثل (ايده ) و نوع رابطه خاص ميان موجودات و قائل شدن مراتب مختلف در هستي، ميان موجودات رابطه سايه و اصل را برقرار ميداند و بهره مندي موجودات از هستي را يکسان در نظر نميگيرد و ميان وجود حقيقي و غير حقيقي(سايه وار) تفکيک قائل ميگردد.
٢. وجود حقيقي در انديشه افلاطون افلاطون در عبارات مختلف ، ايده ها را به عنوان حقايق و وجود حقيقي عنوان کرده است (افلاطون ، ١٣٥٠(ب ): ٧٦٢؛ همو، ١٣٨٧(الف ): ١٠٢) و موجودات جهان مادي را سايۀ اين حقايق دانسته است و با طرح نظريۀ مثل به نحوي سعي در ارجاع کثرات به وحدت دارد، زيرا براي هر مجموعۀ کثيري از محسوسات که در يک دسته اند و متشابه يکديگرند، يک ايده در نظر ميگيرد(افلاطون ، ١٣٩٠: ٥٥٤ و ٥٥٥) اما وحدت گرايي او به ايده ها ختم نميشود، چرا که ايده ها نيز متکثر هستند.