چکیده:
علم خداوند و کیفیت تعلق آن به مخلوقات از مباحث مهم فلسفة اسلامی است.
اندیشمندان مسلمان از رهگذر عقل و نقل به ارزش این موضوع پی برده و با بحث درباره
آن کوشیده اند بهترین تحلیل موافق با عقل و بیانات هستی شناسانة نقلی را به دست آورند.
از دیدگاه ملاصدرا کیفیت علم خداوند به گونه ای است که به ایجاب فاعل و قابل بودن،
یا کثرت در ذات خداوند نمی انجامد که این مسئله خود از دشوارترین مسائل فلسفی
شمرده می شود.
همچنین، او معتقد بود حتی بوعلی نیز با وجود ذکاوت بی نظیرش و شیخ اشراق با همة
صفای ذهن و حکمت و مرتبة کشف وافرش، در این راه لغزیده اند، چه رسد به دیگران.
این پژوهش به شرح هشت نظریه دربار علم خداوند به اشیا می پردازد و به اختصار
آنها را نقد می کند؛ ازجمله: ثابتات ازلیه، مثل افلاطونی، علم ارتسامی فعلی، اعیان ثابته ،
علم حضوری اشراقی را بررسی می کند.
God’s knowledge and how it covers the creatures is among the important discussions in Islamic philosophy. Muslim thinkers have found the value of this subject through rational and transmitted points, and have attempted to discuss it to achieve the best analysis in line with reason and transmitted ontological statements.
In Mulla Sadra’s view, the quality of God’s knowledge is such that it does not lead to the necessity of God’s agency and capability or plurality in God’s essence – one of the most difficult issues in philosophy.
Similarly, he believes that even Avicenna despite his unparalleled ingenuity, and Sheikh of illumination despite his vivid mind and philosophy as well as his high rank in intuition, have made mistakes, let alone others.
This study explains eight theories about God’s knowledge of things, and criticizes them in brief. Among them are Pre-eternity subsistents, Platonic Ideals, representative active knowledge, immutable objects, intuitive illuminative knowledge.
خلاصه ماشینی:
صدرا در این باره چنین مینویسد: هرچند مذهب قائلین به مثل مورد حمایت ماست و ما بر آن برهان اقامه کردیم، اما اینکه این صور را مناط علم ازلی کمالی سابق خداوند قرار دهیم، محل اشکال و بلکه مخدوش است؛ زیرا علم خداوند قدیم و واجب بالذات است، ولی وجود این صور از باریتعالی و نیز از علم خداوند به ذوات این صور، متأخر است؛ پس چگونه ممکن است که همین صور در ازل علم خداوند به اشیاء باشند؛ علاوهبر اینکه این صور مفارقه از آن جهت که خودشان موجودات عینی هستند [نه ذهنی]، نقل کلام میکنیم به کیفیت علم خداوند به این صور قبل از صدور این صور از خداوند.
صدرالمتألهین در أسفارالاربعه علم اجمالی ذاتی بالتفصیل را چنین بیان میکند: صریح الحق وخالص الیقین ومخ القول فی علمه تعالی، أنه السابق علی کل شیء حتی علی الصور العلمیة القائمة بذاته التی هی بوجه عین الذات وبوجه غیرها کما بیناه وهذه المرتبة من العلم هی المسماة بالغیب المشار إلیه بقوله تعالی: «و عنده لا یعلمها إلا هو» فالمفاتیح هی الصور التفصیلیة والغیب هو مرتبة الذات البحتة المتقدمة علی تلک التفاصیل وشهوده تعالی للأشیاء کلها فی هذه المرتبة الأحدیة التی هی غیب کل غیب وأبسط من کل بسیط؛ حق آشکار دربارة علم خداوند و مغز سخن دراینباره این است که علم خداوند بر همهچیز حتی صور علمیة قائم به ذات ـ که از جهتی عین ذات و از جهتی غیر ذاتاندـ مقدم است و این مرتبة علم خداوند «غیب» نام دارد که در آیة شریفة قرآن اینگونه به آن اشاره میشود «و کلیدهای غیب فقط نزد اوست و کسی آنها را جز او نمیداند».