چکیده:
یکی از عرصههای پژوهش در ادبیات تطبیقی بررسی رابطه ادبیات و هنرهاست. کتاب گرانسنگ هزارویکشب بر هنرهای مختلف، ازجمله هنرهای نمایشی، تاثیر چشمگیری داشته است و از این نظر شاید کمتر اثری ادبی بتواند با آن همانندی کند. دادلی اندرو میان اثر سینمایی اقتباسی و متن ادبی سه رابطه بنیادین را ممکن میداند: وامگیری، تلاقی، و وفاداری و تبدیل. این پژوهش با رویکردی تطبیقی و براساس نظریه اقتباس اندرو، درپی اثبات این فرضیه است که مجموعه نمایشی «شهرزاد» متاثر از فضای هزارویکشب بوده و از آن اقتباس کرده است. پژوهش در پایان با اثبات این فرضیه، به این نتیجه رسیده است که مجموعه نمایشی «شهرزاد» بیشتر اقتباسی از نوع وامگیری است که ایده و بنمایههای مضمونی متن این کتاب را بهعاریت گرفته است. در وامگیری، فیلمساز در جستوجوی یافتن متنی است که شهرت و اعتباری در مقام اسطوره و نقش کهنالگو در ذهن مخاطب داشته باشد و از این منظر، هزارویکشب دقیقا همان ویژگیهایی را دارد که متن ادبی در این نوع از اقتباس باید داشته باشد.
One of the areas of research in comparative literature is the study of the relationship between literature and arts. Hezaro Zek Shab is one of the works that have had a dramatic effect on various arts, including performing arts, and perhaps less literary work can be similar in this regard. Dudley Andrew believes that there are three basic relationships between the adaptive cinematic effect and the literary text: borrowing, convergence and conversion and loyalty. This research, in a comparative approach based on Andrew's theory of adaptation, seeks to prove the hypothesis that Shahrzad's film has been influenced and adapted from the space of one thousand one nights. The research concludes by proving this hypothesis that Shahrzad's film is more adapted to the type of "borrowing" because the filmmaker has taken the ideas and thematic or textual contributions to the text of the Hezaro Zek Shab. This book is exactly the same as those literary texts in this type of adaptation; in "borrowing," the filmmaker is looking for a text that has a reputation as a myth and an ancient role of the pattern in the mind of the audience.
خلاصه ماشینی:
بیان مسئله هنر هشتم از زمان ظهور با ادبیات رابطة تنگاتنگی داشته و آثار برجستهای همچون هزارویکشب ـ همانطور که در مقدمه اشاراتی به آن شد ـ در موارد بسیاری در شرق و غرب الهامبخش نویسندگان هنرهای نمایشی بوده است که شاید جدیدترین اقتباس از آن مجموعة نمایشی «شهرزاد» باشد.
بنابراین سؤالهای پژوهش عبارتاند از: ـ مؤلفههای مشترک و تأثیرگذاری که نویسندة مجموعة نمایشی «شهرزاد» از هزارویکشب اقتباس کرده است، کداماند؟ ـ این مؤلفههای بازتولیدشده براساس نظریة اقتباس دادلی آندرو در کدام طبقه جای میگیرند؟ ـ چه شرایطی در فرهنگ این مجموعة نمایشی وجود دارد که استفاده از الگویهای هزارویکشب را ایجاب میکند و نویسنده را به اقتباس از این اثر فرهنگی و تاریخی سترگ وامیدارد؟ علاوهبر همانندیهای موجود، آنچه فرضیة رابطة بین این دو اثر را تقویت میکند، حضور نغمه ثمینی در میان نویسندگان این مجموعة نمایشی است که آشنایی کاملی با کتاب هزارویکشب دارد و اثر او بهنام کتاب عشق و شعبده یکی از پژوهشهای درخور توجه در این زمینه محسوب میشود.
هنرهای نمایشی و سینما از نظر نوع مصالحی که در ساختار داستانهای خود بهکار میبرند، ازجمله معرفی شخصیتها، نشان دادن خلقوخوی آنها، وجود کشمکش و انتخاب یک تم و موضوع اصلی برای داستان، دارای عناصر مشترک با ادبیات هستند (خیری، 1384: 68) که اصطلاحا از این رابطة ادبیات و سینما به اقتباس یاد میشود.
یکی از این جنبهها حتی پس از ترجمة کتاب به عربی اسمهای اصیل ایرانی بهویژه شخصیت اصلی هزارویکشب است.
[in Persian] - Hezār o Yek Shab (2011).