چکیده:
هدف این پژوهش فهم تجربهی زن ایرانی مهاجر از بدن زنانه و هنجارهای پوششی او در فرانسه است. چارچوب مفهومی پژوهش بر رویکرد جامعهشناسی تفهمی کنشگر در سنت وبری بنا شده و با بهرهگیری از روش پژوهش تفهمی و تحلیل مضمونی، بر اساس گفتگوهای نیم ساختاریافتهی عمیق با ۲۴ زن ایرانی 42-26 ساله باتجربهی بین 15-1 سال زندگی در فرانسه نوشته شده است. تجربه زنان مهاجر نشاندهندهی چهار گونه فهم متفاوت آنها از بدن زنانهشان یعنی، بدن زنانه بهعنوان ابژهی زیباییشناختی، جنسی، پیشپاافتاده و بیاهمیت و رهاییبخش و همچنین، بهکارگیری سه راهبرد ادغام، تمایز و نیز خاصبودگی از دیگری در آزمون مهاجرت است. این زنان در گذار بهسوی زنانگی هژمون، در نشانهگذاریهای پوشش خود، بر طیفی از سازگاری تا درهمآمیختگی همساز میان نشانهها و هنجارهای ناهمگون پوششی ایرانی و فرانسوی را تجربه میکنند.
خلاصه ماشینی:
هرچند در جامعه ي پساانقلابي ايران ، هنجارهاي پوشش زنانه بر اساس خوانشي خاص از فقه شيعي تعريف گرديد و به عنوان ايده آل و ارزش جنسيتي زنانه در جامعه گسترش يافت ، اما به دنبال تغيير در سبک زندگي و افزايش مقاومت هاي اجتماعي در برابر حجاب اجباري، حجاب اسلامي از پوششي يکدست ، غيرجنسي و با حداقل تنوع در طرح و شکل و در رنگ هاي تيره ؛ به پوششي متنوع ، شاد و حجابي زنانه و همچنين ، از هنجاري ديني، ايدئولوژيک و سخت گيرانه در سال هاي ابتدايي پس از انقلاب ، به تدريج به قالبي عرفي تغيير شکل داد؛ اما باوجوداين تغييرات ، حجاب اجباري، همچنان بخش بزرگي از تجربه ي زن ايراني از حضور در سپهر اجتماعي و تجربه ي او از زنانگي و بدن زنانه اش را شکل ميدهد تا جايي که نخستين وجه تمايز جامعه ي ايراني با ديگر کشورها، به ويژه کشورهاي اروپايي، آزادي انتخاب پوشش است که در تجربه ي مهاجرت به خوبي خود را نشان ميدهد.
بنابر آنچه گفته شد، ساخت خود و فهم زن ايراني مهاجر از بدن زنانه و هنجارهاي پوششي آن ، متأثر از 1 درهم آميختگي دو زمينه ي پيشيني و پسيني است و زن ايراني به عنوان «بيگانه » (١٩٩٩ ,Simmel & ٢٠٠٣ ,tzSchu) در فرايند کار روي خود زنانه اش ، ميبايست کاري مضاعف براي واژگون کردن کليشه هاي که تصوير بازنمايي شده از او را متأثر ميکند، انجام دهد.
De L'usage Épistémologique Et Politique Des Catégories De «Sexe» Et De «Race» Dans Les Études Sur Le Genre.