چکیده:
ابن سینا برای زیبایی قائل به اصولی است که بدون در نظر گرفتن آنها زیبایی قابل تعریف نبوده و امر زیبا تحقق پیدا نمیکند. با تبیین این اصول، معیارهای زیبایی از سوی بوعلی مشخص شده و میتوان ذیل این عناوین به خلق اثر هنری و قضاوت درباره آنها پرداخت. با توجه به این مهم، ما در این مقاله قصد داریم با تحقیق در برخی رویکردهای متافیزیکی و معرفتشناختی، به «موازین، قواعد یا اصول زیبایی» در اندیشه ابنسینا دست یابیم. بدینمنظور نشان خواهیم داد که زیبایی برای بوعلی دارای برخی مشخصات هستیشناختی است که در صورت فقدان این مشخصات، صحبت از امر زیبا نزد او منتفی است. همچنین، زیبایی را با رعایت برخی موازین معرفتی میتوان به وجود آورده و البته در مواجهه مخاطب با اثر، آن را دریافت. خصوصیات ماهیتی زیبایی بیانگر غایت بودن آن است و همین مسئله امر زیبا را دارای کارکرد تربیتی نیز میکند.
Avicenna has held some principles for aesthetics without the consideration of which beauty could not be defined nor might the beautiful come into being. Through the explanation of those principles, one may determine the criteria of aesthetics in Avicenna’s view in order to create works of art and to judge about them. In his essay, the author intends to study some metaphysical and epistemological approaches to aesthetics in order to get Avicenna’s “scales, rules and principles of aesthetics”. Thus he has shown that for Avicenna beauty has some ontological characteristics without which he cannot speak of the beautiful. One may also create a beauty through some epistemological rules, though in one’s encounter with the work of art. The characteristics of the nature of beauty suggest that it can be an aim, too. This issue renders the beautiful some educational function.
خلاصه ماشینی:
دخالت فلک و هیولا نیز در شکلگیری کثرات عالم ماده به این شکل است که فلک ابتدا هیولای کلی صادر شده از عقل فعال را، به امر جزئی تبدیل میکند.
اگر صورت هستیشناختی که آدم به عالم اضافه میکند معلول ادراکات او از سطح معرفت محسوس و موهوم باشد، صورتی انسانساز نیست و هرچند توسط آدمی به عالم اضافه شده است، اما صورتی حیوانساز است (ابنسینا، 1375، ص252).
این شناخت، مقدمه کلی قیاسی را برای ما فراهم میکند که نتیجه آن، «باید کرد» آدمی در جهان کثرات و یا صورت خاصی است که آدم باید به عالم اضافه کند.
چنین کلیتی، ترتیب در چینش اجزای خود را به افاضات عقل فعال و استعدادهای نهفته در ماده وابسته است، انسان نیز باید در اضافه کردن صورت مخیل خود به عالم، این مراتب را لحاظ کرده باشد.
این مورد اخیر، فارغ از اینکه مقدمه کلی آن از معقولات باشد یا محسوسات، اولاً از مواجهه با وضع موجود بهدست نیامده است و ثانیاً، تنها اگر مقدمه کلی آن از معقولات باشد، نزد بوعلی اثر زیبا تعریف میشود.
خیال صور موجود در خود را از ادراک حسی از عالم کسب کرده است، اما آنها را در مواجهه خود با امر معقولِ مکتسب از خرد نظری صورتبندی میکند.
بنابراین، اولاً در اینجا خرد عملی دارای دو مقدمه جزئی است و ثانیاً، غایت از مواجهه خیال با امر محسوس صورتبندی میشود.
بنابراین مقدمه جزئی با صورتبندی خیال یا متعلق شوق یا غایت یکیست؛ چون ادراک امر محسوس در این سنخ از عمل نقشی نداشته، بحث داشتن یا نداشتن تطابق با عالم نیز جایگاه نخواهد داشت.