چکیده:
یکی از آثار داستانی زنده یاد زرّین کوب، «تکدرخت» است که برای نخستین بار در سال 1347 در مجله یغما به چاپ رسید. «تکدرخت» داستانی «نمادی- فلسفی» است و جزء ادب غنایی که با نثری زیبا، ساده و شیوا نوشته شده، در این مقاله، ضمن بررسی مواضع مهم داستان، درخواهیم یافت؛ تکدرخت، ماجرای شخصیّت تمثیلی نویسنده داستان و نقد حال استاد زرّین کوب است. «تکدرخت» موجودی تنها است، که تا یادش هست، در برابر باد ایستادگی و مقاومت نشان داده بود، پس از سخنهایی که میان او و پیردرخت و صخره وحشی ردّ و بدل میشود در مییابد، که راز زندگی و حقیقت هستی در نظرش، ایستادگی، مقاومت و سرانجام «ورود به عرصه بی نیازی» و نزدیک گشتن به قلمرو خدایان است و او این مسائل را با تکامل تدریجی فکری و فلسفی در مییابد و فرجام کار تکدرخت رسیدن به چنین عرصهای است.
One of Zarrinkoob’s stories, May he be remembered, is The Lone Tree which was first published in Yaghma in 1347. The Lone Tree is a philosophic story in nature written in a beautiful, simple, fluent prose. In this article, while examining the important parts of the story, well find out The Lone Tree is the allegorical character for the writer of the story. The Lone Tree is a solitary being who has with stoop wind ever since it can recall, and after some words it has with the old tree and the wild rock, it realizes that the secret of life and the truth of existence resistance, perseverance, and eventually entering independence area and approaching gods realm; he finds out about all these as the gradual perfection of his thoughts and philosophy takes place, and finally The Lone Tree gets to such an area. و او این مسايل را با تکامل تدریجی فکری و فلسفی در مییابد و فرجام کار تکدرخت رسیدن به چنین عرصهای است.
خلاصه ماشینی:
«تکدرخت » موجودي تنها است ، که تا يادش هسـت ، در برابـر بـاد ايستادگي و مقاومت نشان داده بود، پـس از سـخنهايي کـه ميـان او و پيردرخـت و صـخره وحشي ردّ و بدل مي شود در مي يابد، که راز زندگي و حقيقت هستي در نظـرش ، ايسـتادگي ، مقاومت و سرانجام «ورود به عرصه بي نيازي » و نزديک گشتن به قلمرو خـدايان اسـت و او اين مسائل را با تکامل تدريجي فکري و فلسفي در مي يابد و فرجام کار تکدرخت رسيدن به چنين عرصه اي است .
زبان ساده ، روان و صميمي و بيان صادقانه و عاطفي ميان تکدرخت با ديگـر اشـخاص داستان ، بيشک بر زيبايي و گيرايي داستان افزوده ، فضـايي سرشـار از عواطـف انسـاني در پس داستان بر خواننده ، فراهم آورده ، تا بدين وسيله ورود به عرصه مفاهيم عـالي زنـدگي ، فلسفه تکامل فکري تکدرخت را – که در حقيقت جز زندگي يـک انسـان فرهيختـه و بـه کمال رسيده که همان زنده ياد زرّين کوب است ؛ نيست و از سويي مي تواند استعاره گونـه و تمثيلي از هر انسان به کمال گرائيده باشد- به خوبي به نمايش مي آورد.
» (زرّين کوب ، ١٣٧٩: ٦٧-٦٨) باري زرّين کوب اگر «درخت » را قهرمان داستانش انتخاب کـرده ، بيشـک يـک دلـيلش حرکت نداشتن ظاهري درخت است ، امّا خوب مي دانيم ، که همين بي حرکتي ، خود سبب ساز زندگي ، نشاط ، حرکت براي موجوداتي است ، که گرداگرد اين تکدرخت مـي آمدنـد و از او کسب فيض ، شوق و سرزندگي مي گرفتند: «آيا فقط با پاست ، که بايد حرکـت کـرد؟ چرا نشود، که کسي پايش در اعماق زمين باشد و سرش درون ابرها سـير کنـد؟!» (زرّيـن کوب ، ١٣٧٣: ٣٩) نگارش اصلي داستان در سال ١٣٤٧ بوده است يعني در دوره ميانسـالي ايشـان کـه ٤٦ سال داشته اند.