چکیده:
متنهای ادبی دارای لایههای معنایی متعددی هستند. مخاطب باید منظور گوینده یا نویسنده را از متن استخراج کند. ذهن انسان به طور خودآگاه و ناخودآگاه فرایندهایی را در خدمت میگیرد تا به این هدف برسد. چگونگی استخراج معنا و منظور نهفته در یک متن از دیرباز از سوی متخصّصان شاخههای متعدد علوم انسانی از جمله زبانشناسی و زیر شاخههای آن مورد توجه بوده است. نظریۀ «کنش گفتار» یکی از راهکارهای به دست آوردن معانی پوشیدۀ متن است. تاریخ بیهقی یکی از متون کهن نثر فارسی است که به لحاظ شیوۀ نگارش، یکی از متون طراز اول ادبیات به شمار میرود که بلاغت گفتار و توانایی خارقالعادۀ ابوالفضل بیهقی نویسندۀ آن را نشان میدهد. در این پژوهش، «نامۀ سلطان امیر مسعود به آلتونتاش خوارزمشاه» در تاریخ بیهقی بر اساس نظریة کنش گفتار و طبقه بندی پنجگانۀ جان راجرز سرل (JohnRogers Searle) تجزیه وتحلیل شده و فراوانی هریک از کنشهای موجود در متن بررسی شده است. این نظریه بر پایۀ معنی شناسی کاربردی استوار است و در حوزۀ تحلیل گفتمان قرار دارد.بررسی نامۀ امیرمسعود براساس نظریۀ مذکور نشان داد که نویسنده در این نامه از کنشهای گفتاری و ترغیبی به میزان زیاد و از کنش عاطفی به میزان کمتری استفاده کرده است و این امر بیانگر اهداف پنهانی و پوشیدة نویسندة نامه است.
خلاصه ماشینی:
در اين پژوهش ، «نامۀ سلطان امير مسعود به آلتونتاش خوارزمشاه » در تاريخ بيهقي بر اساس نظريۀ کنش گفتار و طبقه بندي پنج گانۀ جان راجرز سرل )John Rogers Searle( تجزيه وتحليل شده و فراواني هريک از کنش هاي موجود در متن بررسي شده است .
تنها چند مقالـه در اين باره ديده ميشود؛ از جمله : محمدرضا پهلوان نژاد و نصرت ناصري مشهدي در مقالـۀ «تحليـل مـتن نامـه اي از تاريخ بيهقي با رويکرد معني شناسي کـاربردي و نامـۀ سـران تگينابـاد بـه اميرمسـعود» (١٣٨٧) شاخص هاي اجتماعي، شخصي و زماني توجه شده و بافـت مـوقعيتي نامـه بـا رويکرد معناشناسي تحليل و بررسي کرده اند.
متن نامه بسم اللّه الرّحمن الرّحيم َبعدَ الصَّدرِ و الدُّعاء، ما با دلِ خويش ، حاجب فاضل عـمّ خوارزمشـاه آلتونتـاش را بدان جايگاه يابيم که پدرِ ما، امير ماضي، بود، ک از روزگار کودکي تا امروز، او را بر مـا شفقت و مهرباني بوده است که پدران را باشد بر فرزندان ؛ اگر بدان وقت بود که پدر ما خواست که وي را وليعهدي باشد و اندر آن رأي خواست از وي و ديگر اعيان ، از بهـر ما را جان بر ميان بست تا آن کار بزرگ با نام ما راست شـد؛ و اگـر پـس از آن ، چـون حاسدان و دشمنان دل او را بر ما تباه کردنـد و درشـت تـا مـا را بـه مولتـان فرسـتاد و خواست که آن راي نيکو را که در باب ما ديده بود بگردانـد و خلعـت ولايـت عهـد را بديگر کس ارزاني دارد، چنان رفق نمود و لطايف حيل بکار آورد تـا کـار مـا از قاعـده برنگشت و فرصت نگاه مي داشت و حيلت مي ساخت و يـاران گرفـت تـا رضـاي آن خداوند را به باب ما دريافت و بجاي باز آورد و ما را از مولتان بازخواند و به هرات باز فرستاد.