چکیده:
نقد کهنالگویی، رویکردی میان رشتهای و یکی از رویکردهای اصلی نقد ادبی معاصر است. امروزه مطالعات متون ادبی کهن از دیدگاه نظریهپردازان مختلف سبب شناخت و معرفی بهتر این متون گشته است. کارل گوستاو یونگ روان کاو قرن بیستم میلادی از جمله این نظریهپردازان است. از مهمترین بررسیهای وی، نقد اسطورهای (کهنالگویی) است. داستان ارزنده آرش کمانگیر یکی از آثاری است که قابلیت تحلیل نقد کهنالگویی را دارد. آرش کمانگیر قهرمان نامدار اسطورهای ایرانی است و از کهنترین دورانها اسطورهی او در میان ایرانیان رواج و محبوبیت داشته است. نگارنده در این مقاله به بررسی چند کهنالگو در داستان آرش کمانگیر، از دیدگاه یونگ میپردازد.
خلاصه ماشینی:
اینکه چه کهنالگوهایی در داستان آرش کمانگیر نمود یافته است، از مسائلی است که نگارنده به بررسی آنها طبق نظر یونگ میپردازد.
ازاینرو، به اعتقاد یونگ در ساختار شخصیتی انسان علاوه بر خودآگاه و ناخودآگاه فردی قسمت دیگری وجود دارد که ناخودآگاه جمعی نامیده میشود؛ بر این اساس، او روان آدمی را دارای سه سطح میدانست.
بدین ترتیب، در داستان آرش کمانگیر، تورانیان مانند سایهای در وجود ایرانیان بودند و ایرانیان در طول زمان در پی از بین بردن این سایه(تورانیان) بودند(این همان است که در تعریف سایه بیان شد: سایه آن قسمت از فرد را مشخص میکند که او ترجیح میدهد آشکار نشود و شامل بخشهای تاریک وجود فرد است و به تعبیر یونگ هر چیزی که از تأیید آن در مورد خودش سَربازمیزند و همیشه از طرف آن تحت فشار است).
ازاینرو، کهنالگوی دیگری که در داستان آرش کمانگیر ظرفیّت نمادپردازی دارد و بیانگر رسیدن به فردیّت و تکامل است، ماندالا است.
در داستان آرش کمانگیر درخت خود نمادی است که در روند «ماندالا» به آن اشاره شد و شامل گسترة وسیعی است؛ بنا بر این در چرخة این داستان درخت «ماندالایی» است که انسان را به خویشتن میرساند؛ در واقع آن درخت گردویی که تیر آرش کمانگیر در پای آن نشست و آنجا مرز بین ایران و توران شناخته شد، همان مرکز هسته و در واقع «خود» است که یونگ آن را بیان میکند.
مهمترین کهنالگوی یونگ که «کهنالگوی خویشتن» است در داستان بهصورت بارز نمایان است؛ ازاینرو، در این پژوهش فرآیند رسیدن به خود واقعیِ آرش کمانگیر از منظر نقد کهنالگویی به تفصیل بیان شده است.