چکیده:
این مقاله از طریق بررسی مقایسه ای پنج استراتژی امنیت ملی اخیر آمریکا، شیوه قالببندی و توجیه عناصر اصلی سیاستهای امنیتی و خارجی این کشور را در دولتهای بوش، اوباما و ترامپ با یکدیگر مقایسه کرده است. دولتهای بوش و اوباما در تعریف کلی مسئلۀ تهدید و چالشهای پیش روی آمریکا با هم اختلاف داشتهاند، اما عمدتاً در زمینۀ اهداف امنیت ملی همنظر هستند. اختلاف اساسی آنها در زمینۀ اهمیت نسبی نظم بینالملل است. همچنین، استراتژیهای امنیت ملی بوش و اوباما دربارۀ ابزارها و رویکردهای سیاست خارجی تا حد زیادی (منهای جنگ پیشدستانه) شبیه یکدیگرند. این در حالی است که در دولت ترامپ، زبان بیان مسئله (شناسایی تهدیدها) و ارائۀ اهداف و رویکردها تغییر کرده است و در پرتو واقعگرایی اصولی و خوداتکایی ملل، استراتژی «اول آمریکا» با نفی مسئولیتهای بینالمللی، کاستن از تعهدات نظامی، حمایتگرایی اقتصادی و تحریم و همچنین کاربست ملیگرایی، تفاوت قابل توجهی را منعکس میکند.
This article will discuss and compare The United States national security strategies over the past two decades. With focusing on three general considerations of "problem definition," "goals," and "approaches" in US national security strategies, the authors believe that there is a significant link between the Bush administration and the Obama administration national security strategies especially in definition of national security goals. This is also correct about foreign policy instruments (such as the alliances, coalition-building and multilateralism) exception the pre-emptive war, of course. The remarkable difference between of them is about the relative importance of international order. During the Trump administration the language of problem definition, goals and tools has changed significantly. In light of the principled realism and sovereignty of the nations, the Trump’s NSS reflects a significant difference and emphasizes on the America First strategy, protectionism, reject the international responsibilities, diminishing military commitments and unilateralism.
خلاصه ماشینی:
بر اين اساس ، کاخ سفيد از زمان رونالد ريگان (١٩٨٧، ١٩٨٨)، جرج واکر اچ بوش (١٩٩٠، ١٩٩١، ١٩٩٣)، بيل کلينتون (١٩٩٤، ١٩٩٥، ١٩٩٦، ١٩٩٧، ١٩٩٨، ١٩٩٩، ٢٠٠٠)، جرج دبليو بوش (٢٠٠٢، ٢٠٠٦)، اوباما (٢٠١٠، ٢٠١٥) و نهايتا دونالد ترامپ (٢٠١٧)؛ تاکنون هفده سند استراتژي امنيت ملي منتشر کرده است که چارچوبي کمابيش مشخص و منسجم براي ادارة مسائل امنيت بين الملل دارند و تا حدود زيادي در مباني اجماعي است ؛ يعني نخبگان سياسي و نظامي در واشنگتن اعم از کساني که در اردوگاه جمهوريخواه هستند يا آنهايي که در بلوک دمکرات ها جاي دارند، در مباحث امنيت ملي آمريکا به چارچوب هاي واحد و منسجمي رسيده اند؛ بااين حال ، در ذيل آن چارچوب ها و در برخي از روش ها و شيوه هاي اجرايي و تحقق اهداف استراتژيک ، در نگاه دولت ها و رؤسايجمهور تفاوت هاي روشي وجود دارند.
به عبارتي، ناهماهنگي ميان زبان به کار رفته در استراتژي امنيت ملي ٢٠١٧ و ديدگاه هاي بيان شده توسط خود ترامپ ، باعث ميشود ارزشي که اين سند به عنوان راهنماي عمل در عرصه سياست امنيتي و خارجي آمريکا داشته باشد تضعيف شود.
به همين منظور و با توجه به اهميت تغيير و تحولات موجود در سياست امنيتي و خارجي ايالات متحده آمريکا، مقالۀ حاضر به روش تحليل تطبيقي و با بهره گيري از تعريف تهديدها، چالش ها، اهداف و نهايتا ابزارها و رويکردها، پنج استراتژي امنيت ملي آمريکا را در قالب سه دولت جرج دبليو بوش (٢٠٠٠، ٢٠٠٦)، باراک اوباما (٢٠١٠، ٢٠١٥) و دونالد ترامپ (٢٠١٧) به تفصيل مورد بررسي و مقايسه قرار خواهد داد.