چکیده:
سنایی یکی از شاعران اندیشمند در ادبیات عرفانی و آثارش از رویکردهای مختلف موردتحقیق قرارگرفته، اما کمتر بر دیوان اشعارش کنکاش انجامشده است. یکی از عناصر برجسته و پربسامد در عرفان و تصوف و دیوان اشعار سنایی، بحث «پیران و مشایخ» هست که بهعنوان رهنمایان معنوی، نقش مؤثر و غیرقابلانکاری در تربیت سالکان و مریدان سفر معنوی طریقت دارند و سالکان با استمداد از ارشادات آنان از گردنهها و عقبههای سیر باطنی رهایی یافته و مسیر پرمخاطرة سلوک را بهسلامت طی مینمایند. این نوشتار درصدد است تا به روشی توصیفی– تحلیلی از رهگذر کشف و تحلیل شواهد شعری، به تبیین دیدگاه این سرایندة ادبیات عرفانی در مورد پیران و مشایخ و نقش آنها در سیر و سلوک عرفانی بپردازد و به این نتیجه رسیده است که حضور پیر هدایتگر به دو شکل و دوبعدی بودن جلوهگر است. گاهی طالب برخورداری از لذات مادی و تنعمات دنیوی بوده و هم نیازمند تنعمات عالم حقیقت در جامة زاهد و صوفی و هدایتگری و وارستگی از تعلقات دنیوی بوده است و از همه مهمتر، عشق و فنا را درراه رسیدن به وصال الهی به پیران روحانی نسبت میدهند که جامع تمامی صفات انسان کامل است.
خلاصه ماشینی:
درجۀ غلظت ايـن پديـده در تاريخ اجتماعي ما، بعد از مغول روزبه روز در فزوني است و بـا آميختگـي نـاگزير مبـاني تصـوف و تشيع در قرون اخير، اين گونه از تفکر زمينۀ اصلي فرهنگ جامعه را تشکيل ميدهد» (شفيعي کدکني، (42 :1372 از جنبه هاي مهم عرفان و تفکر عرفاني و از باورهاي اصلي و بنيادين عرفا، بحث «پير» است کـه در مسير روحاني پرپيچ وخم سلوک، سالک و جويندٔە حق را همراهي نمـوده و رهپـوي طريقـت بـه کمک بينش عرفاني وي از موانع عبور کرده و به سرمنزل مقصود ميرسد.
در واقع ، وي شخصـيتي اسـت کـه عرفـان را در سـطح صـوفيانه و خانقاهي تجربه نموده و درکي از عرفان قلندري ندارد به گونه اي که شاعر گاه ضمن تعـابيري چـون شيخک و بندٔە خرگاهخرابات بودن شيخ به مقام صوفيانۀ وي اشاره ميکند و براي وي چندان ارج و ارزشي قائل نيست : گر صـومعۀ شـيخ خبـر يابـد ازيـن حـرف حقــا کــه شــود بنــدٔە خرگــاه خرابــات (سنايي غزنوي، ١٣٨٨، قصيده ٢٨، بيت ٤) بـــــارکي چنـــــد نيـــــز شـــــيخک را ديـــدهام مـــن بـــه کـــنج هـــا بـــرکم (همان، قصيده ١٧٦، بيت ٦٣) سنايي، گاه در اشعارش ساقي را به عنوان عارف و پيرسلوک مورد خطاب قرار ميدهد و از وي، مي فيوضات و تجليات حق را طلب مينمايد تا با نوشاندن آن به سالک ، او را لبريز از اسرار معنـوي و سرمست و بيخود از دنيا و همۀ تعلقات آن کند: ســاقيا دانــي کــه مخمــوريم در ده جــام را ســـاعتي آرام ده ايـــن عمـــر بـــيآرام را (سنايي غزنوي، ١٣٨٨، غزل١١، بيت ١) گاه پير رند است .