چکیده:
سازگاری میان اخلاق و سیاست، ضرورتی مبرم در نیل به ساختارهای سیاسی و سیاستورزی اخلاقمحور است. بر این اساس، سه مکتب فضیلتگرایی، فایدهگرایی و وظیفهگرایی ارزیابی میشود تا ظرفیتها و تنگناهای هریک آشکار و تبیین شود. بدینمنظور از روش تحلیل مفهومی و ارزیابی انتقادی در بستر فلسفۀ تحلیلی استفاده شده است. برایند این پژوهش نشان میدهد که در راستای سازگاری اخلاق و سیاست، نمیتوان صرفاً به یکی از مکتبهای اخلاقیِ سهگانه بسنده کرد. راهحل پیشنهادی نویسنده، برگرفتن آموزههایی از فایدهگرایی و وظیفهگرایی در کنار« قاعدۀ زّرین» است تا از سویی امکانات این دو مکتب مورد بهرهبرداری قرار گیرد؛ از سوی دیگر، از تناقضها و ناسازگاریهای این دو در سیاستورزی اخلاقی فاصله گرفته شود. نقطۀ عزیمت این طرح تلفیقی، اخلاق سیاسی برخوردار از درونمایۀ نظری و توانمندی کاربردی در گسترۀ سیاست است.
Attaining consistency and coordination between morality and politics is a vital necessity for achieving a moral-oriented political structure and statesmanship. Therefore three schools of virtue ethics, utilitarianism, and deontological ethics are evaluated in order that their capacities and deficiencies are explained and revealed. For this purpose, the methodology of conceptual analysis and critical evaluation within analytic philosophy is used. The outcome of this study suggests that merely one of the triple moral schools cannot be sufficient to provide consistency between morality and politics. Therefore my proposed solution is to take some propositions from utilitarianism and deontological ethics together with Golden Rule to exploit the potential of these two schools of thought on the one hand, and to diverge from the contradiction and inconsistency in moral politics on the other. The point of departure for this compilation is a political morality which enjoys theoretical theme, and the applied capacity in the realm of politics.
خلاصه ماشینی:
در پژوهش حاضر، از بين نظريه هاي اخلاق هنجاري سه مکتب فضيلت گرايي، فايده گرايي و وظيفه گرايي به طور فشرده شرح ، تبيين و نقد ميشود، زيرا بر پايۀ تاريخچۀ اخلاق سياسي در گذشته و حال ، اين سه مکتب اخلاقي از آنجا که از استحکام نظري و کارامدي افزون تري در ارتباط با سياست برخوردار است ، بيش از ساير مکتب ها مورد بحث و ارزيابي اهل نظر قرار گرفته است .
درصورتيکه امکان گزينش يک مکتب اخلاقي در سياست ورزي وجود نداشته باشد، آيا ميتوان با رويکردي تلفيقي به چارچوبي اخلاقي دست يافت که از سازگاري منطقي و کارآمدي لازم برخوردار باشد؟ بر پايۀ اين پرسش ها، فرضيه اي به قرار زير به آزمون نهاده ميشود: سياست ورزي اخلاقي از طريق تلفيق شماري از گزاره هاي اخلاقي مبتني بر فايده گرايي، وظيفه گرايي و همچنين «قاعدة زرين ٥»، بر مدار سازگاري منطقي به شکل کاربردي و مؤثر امکان پذير است .
اين مقاله ، در سه بخش ، اخلاق سياسي را مورد بحث قرار ميدهد: در بخش نخست ، نظريه هاي اخلاق هنجاري شامل فضيلت گرايي (ديدگاه هاي افلاطون و ارسطو)، فايده گرايي و وظيفه گرايي، و در کنار آنها قاعدة زرين ، شرح و تبيين خواهد شد.
اين انديشه نقطۀ عزيمت ارسطو در سامان دادن اخلاق مبتني بر فضيلت گرايي در يافتن حد وسط ميان صفات افراطي و تفريطي انسان ، با هدف صورت بندي فضايل اخلاقي و متمايز کردن آنها از رذايل است .