چکیده:
یکی از مهمترین جلوه دراعتقادات اروپای قرن 12 و 13 هجری، فروپاشی الهیت مسیحیت و گرایش اجتماع آن زمان به عقل گرایی ارسطویی بود. توماس آکویناس که قدیسی مسیحی و از آبا بود سعی داشت برای جلوگیری از نزول مسیحیت با عقل گرایی ارسطویی، آموزه های مسیحیت را ارتقا بخشد. در این تحقیق هدف بررسی اندیشه های آکویناس در سازگاری ایمان مسیحی و عقلگرایی ارسطویی میباشد و این فرض نیز در نظر گرفته شد که توماس آکویناس با تغییر و تکمیل اندیشه های فلسفی ارسطو در چارچوب آموزه های مسیحیت در تطبیق ایمان مسیحیت با عقل گرایی ارسطو نقش اصلی داشت، به گونهای که در منظومه فکری توماس آکویناس؛ کسی که فلسفه و منطق ارسطویی را می پذیرد باید به مسیح ایمان آورد؛ زیرا منطق ارسطو بنیاد و طبقه اول و الهیات مسیحی طبقه دوم این منظومه فکری را تشکیل می دهد. برای رسیدن به هدف، ارتباط و سازگاری ایمان مسیحی توماس با عقل ارسطویی بررسی شده است. آکویناس تلاش کرده بود تا قواعد و اصول مسیحیت را با عقل گرایی و واقع گرایی ارسطوئی در انطباق قرار داده و برای رویدادهای اجتماعی- سیاسی آن دوران که برخاسته از عمل و سیاست کلیسا بود نوعی وجهی عقلانی و واقعی ایجاد نماید. آکویناس با منطق ارسطویی آموزه های مسیحیت را از عقل کاملتر یعنی خداوند می دانست که عقلانیت انسان ملهمی از آن می باشد و ارسطو در آثار خود نیز به دو عقل بالفعل (الهی) و بالقوه می پردازد که تائیدی بر این امر است.
خلاصه ماشینی:
مهدي مطهرنيا گروه علوم سياسي ، واحد قم ، دانشگاه آزاد اسلامي، قم ، ايران بررسي ميزان سازگاري ايمان مسيحي و عقل گرايي ارسطويي در انديشه هاي توماس آکويناس چکيده يکي از مهمترين جلوه دراعتقادات اروپاي قرن ١٢ و ١٣ هجري، فروپاشي الهيت مسيحيت و گرايش اجتماع آن زمان به عقل گرايي ارسطويي بود.
آکويناس با منطق ارسطويي آموزه هاي مسيحيت را از عقل کاملتر يعني خداوند مي دانست که عقلانيت انسان ملهمي از آن مي باشد و ارسطو در آثار خود نيز به دو عقل بالفعل (الهي ) و بالقوه مي پردازد که تائيدي بر اين امر است .
طبق نظر توماس ، عقل بشر حوزه گسترده اي دارد که در آن حوزه ميتواند به طور مستقل در کسب معرفت ، فعال باشد؛ زيرا حتي هستي و ويژگيهاي خدا و وجود يک روح جاودان و بسياري از بينش هاي اخلاقي، حقايقي طبيعي هستند که بشر، صرفا به وسيله عقل و بدون وحي ميتواند آنها را اثبات کند.
براي انسان قرن سيزدهمي در اروپاي غربي ، يکي از معاني فيلسوف ، بي دين بود؛ يعني فيلسوف کسي بود که چون قبل از عيسي (ع ) متولد شده ، نمي توانسته از حقيقت مسيحي ، اطلاع داشته باشد وضعيت افلاطون و ارسطو نيز چنين بود؛ بنابراين ، ارسطو، بي دين ، به شمار مي آمد؛ البته استثنائاتي هم وجود داشت ؛ از اين رو، هنگامي که متکلمي ، در آن زمان کلمه فيلسوف را بر زبان جاري مي کرد به طور معمول شخصي غير مسيحي را مد نظر داشت که خود را وقف مطالعه در زمينه فلسفه کرده است .