چکیده:
جستار حاضر در منهج فقهی فقیهان، جست وجوگر را با دو روش کلی در استنباط مواجه می سازد. روش اول که از آن به روش «فقه قناعت» تعبیر می شود، روشی است که طبق آن فقیه به تجمیع ظنون مختلف در مسئله می پردازد و با ضمیمه کردن آنها به یکدیگر، برای او وثوق و اطمینان یا ظنّی که آن را بهترین طریق میّسر می داند، نسبت به حکم شرعی در مسئله حاصل می شود؛ گرچه هر کدام از آن ظنون و شواهد به تنهایی ارزشی در استنباط دارا نباشد و یا به اصطلاح اصولی، حجت نباشد. روش دوم در فرآیند اجتهاد، روش «فقه صناعت» نام دارد. طبق این روش، فقیه با استفاده از گروه خاص و محدودی از ادله که حجیت هر کدام از آنها در علم اصول فقه به اثبات رسیده، به اجتهاد و استنباط حکم می پردازد و اگر آن ادله فاقد شرایط حجیت بودند، کنار گذاشته می شوند و فقیه به سراغ اصول عملیه میرود. در این مقاله تلاش شده تا با اتکا بر روش تحقیق مقایسه ای، روش اجتهادی صاحب جواهر و محقق خویی مورد بررسی قرار گیرد و آثار تفاوت روش اجتهادی این دو فقیه برجسته بیان گردد.
خلاصه ماشینی:
حال باید گفت : آنچه در موارد زیادی از کتاب جواهرالکلام ملاحظه میشود، مانند مسئله حرمت نبش قبر و عدم اشتراط اجتهاد در قاضی، بهره بردن از همین نظام حلقوی بین ادله است، با وجود اینکه برخی از ادله در این مسائل مورد مناقشه بوده، صاحب جواهر از مجموع آنها به یک نتیجه و قرار نهایی رسیده است یا اینکه ایشان در مسائل مختلفی که اجماع محصّل در مسئله موجود است، اجماع منقول را نیز به آن اضافه میکند و از تعبیر «الاجماع بقسمیه» استفاده مینماید (نجفی، 1404ق، 6/202) این نوع اجتهاد نشانگر این مطلب است که ایشان ادله فقهی را در یک نظام حلقوی مورد نظر اجتهادی قرار داده و در رسیدن به نتیجه از مجموع ادله در کنار یکدیگر بهره برده است تا به اطمینان و قناعت وجدان یا خیر الطرق المیسرة برسد و گرنه لزومی در ذکر مثل اجماع منقول در کنار اجماع محصل وجود نداشت.
بهترین توجیه برای این تفاوت در روش اجتهادی صاحب جواهر و محقق خویی، قناعتمحور بودن روش اجتهادی صاحب جواهر و صناعتمحور بودن روش اجتهادی محقق خویی است؛ زیرا ملاحظه ادله در یک نظام حلقوی و استفاده از مجموع ادله در کنار یکدیگر، وسیلهای برای قانع کردن وجدان فقیه است و او را به اطمینان یا بهترین راه ممکن میرساند و از طرف دیگر، باعث میشود فقیه در فرآیند اجتهاد خود از ادلهای استفاده نماید که حجیت آنها طبق صناعت اصول فقه به اثبات نرسیده است.
طبق روش دوم، مسئله از دو حال خارج نیست؛ یا حجیت اقوال فقها در ضمن بحث اجماع و شهرت فتوایی در علم اصول فقه به اثبات رسیده است یا خیر؛ اگر آن دو حجت باشند، بدون شک مورد استفاده فقیه در فرآیند اجتهاد قرار میگیرند، در غیر اینصورت، به طور کلی کنار گذاشته میشوند و هیچ تأثیری در رسیدن به نتیجه نهایی ندارند.