چکیده:
پرسش اصلی جستار حاضر این است که: وجوه اشتراک و افتراق رویکرد ابنسینا و خواجه نصیر درباره علم خداوند به امور جزیی چیست؟ و این دو حکیم تا چه اندازه توانستهاند پاسخگوی حلّ مسئله باشند؟ مطابق یافته های پژوهش، شیخ الرئیس با استناد به اصل علّیت و صورمرتسمه به اثبات و تبیین علم خداوند به جزئیات می پردازد اما خواجه طوسی با طرح اشکالاتی بر سخنان ابنسینا در خصوص علم خداوند به امور جزیی و متغیر، نظریه دیگری را ارائه میکند؛ به اعتقاد خواجه، علم خداوند به مجردات به وجود خاص خارجی و به مادیات، به صور آنها در عقول تعلق میگیرد. از مهمترین نتایج پژوهش حاضرکه به روش توصیفی- تحلیلی انجام شده آن است که: ارائه این نظریات علیرغم اینکه از اثبات علم تفصیلی که عین ذات خداوند باشد، ناتوان بود؛ امّا زمینه را برای دستیابی فیلسوفان بعدی مانند شیخ اشراق در تبیین علم خداوند در مقام فعل فراهم کرد.
The issue of this research is the emphasis on "theology" and the articles of faith as the basis of Shiite political thought. According to this view, theological concepts such as prophecy, Imamate, occultation and guardianship of jurists create an ontological and epistemological framework that requires its own socio-political implications. The method of the present study is descriptive-analytical and text-oriented; their political thought and the foundations of Shiite political thought has been inferred based on the basic concepts in the theological texts of Sheikh Mofid and Seyyed Morteza Alam al-Huda as two central figures of Shiite theology. The most important findings of this study are the explanation of the basic characteristics of Shiite-based political thought, the main ones being the connection between the essential and structural tension of religion and politics, the focus of "duty" on political thought and action, and looking at politics as a bedrock. For the establishment of religion, for this reason, the Shiite political discourse emphasizes the need for attributes such as knowledge and infallibility for those in charge of government.
خلاصه ماشینی:
و در ارتباط با چگونگي و نحوه اين علم و تعقل ميگويد: وقتي سخن از عقل و تعقل واجب تعالي گفته ميشود به معناي بسيط است، بهطوري که هيچگونه اختلافي از قبيل اختلاف صور مترتّبه و متخالفه در آن راه ندارد و تمامي معقولات به اجمال در آن موجود بوده و همه اشياء را به ادراک بسيط و دفعتاً واحدتاً تعقل ميکند و اينگونه نيست که ذاتش متصوّر به صورتهاي ادراکي باشد و اين علم اجمالي بسيط عينِ ذات، به علم بودن أولي از آن علم تفصيلي متأخر از ذات است و مبدأ و خلّاق صورتهاي عقلي متأخر از ذات است.
علم تفصيلي واجب تعالي به کليات و جزئيات قبل از ايجاد از نظر ابنسينا، خداوند علاوه بر علم اجمالي داراي علم تفصيلي به اشياء قبل و بعد از ايجاد است؛ زيرا علم به علت و سبب تام، موجب علم به معلول و مسبّب تام است و از طرفي ذات باريتعالي که علت جميع اشياء است از ازل عالم به معلولات خود هست و چون علم از صفات ذات اضافه است و مستلزم تحقق طرفين (عالم و معلوم) ميباشد و نيز علم به معدومِ صرف تعلق نميگيرد و اشياء هم به وجود خارجي خود در ازل موجود نيستند و معلومات نيز به وجه کثرت در ذات حق تعالي موجود نميباشند؛ ـ زيرا مستلزم تکثّر و ترکيب ذات است ـ پس لازم است همه اشياء به وجود ديگري قبل از وجود خارجي خود، نزد خداوند موجود باشند و آن همان وجود علمي و صور عقلي خواهد بود.