چکیده:
فلسفه اولی احکام کلی هستی را به روش عقلی مطالعه میکند و به تعبیری هستیشناسی عقلی است. از سوی دیگر، با مطالعهای نهچندان گسترده و عمیق میتوان به این حقیقت دست یافت که بخش قابل توجهی از آموزههای نهفته در قرآن و حدیث به معرفی هستی مربوط میشود و میتوان این بخش از دین را هستیشناسی دینی نامید. این وضعیت نقطههای مشترکی را میان دین و فلسفه ایجاد میکند. پرسش این است که فیلسوفان مسلمان با این بخش از معارف دین چه مواجههای دارند. پاسخ این پرسش، تلاش برای ایجاد رابطهای دوسویه میان اندیشههای فلسفی و آموزههای دینی است. در این نوشتار، واکنشهای نظری درباره چگونگی بهرهگیری فلسفه از معارف نظری دین بررسی و با استناد به چندین نمونه نشان داده میشود که معارف نظری دین در غیر مقام داوری و قضاوت، نهتنها ظرفیت بهکارگیری را دارند، بلکه کم و بیش مورد استفاده قرار گرفتهاند.
Philosophy studies the properties of being in a rational way, this is referred to as rational ontology. Religion on the other hand, one can clearly see with a basic review of Qur'an and hadith that part of their discourse relates to being and the universe and as such this is referred to as religious ontology. We find that religion and philosophy share a common discourse (i.e. ontology), the question then arises, how did Islamic Philosophers deal with this aspect of religious thought? To answer this question, I tried to make a reciprocal relationship between philosophical and religious thought. In this paper, I will bring evidence of religious concepts that are discussed philosophically, and I'll show that except for «the state of judgment», more or less religious thoughts are used in philosophy. Philosophy studies the properties of being in a rational way, this is referred to as rational ontology. Religion on the other hand, one can clearly see with a basic review of Qur'an and hadith that part of their discourse relates to being and the universe and as such this is referred to as religious ontology.
خلاصه ماشینی:
این سخن كه «فلسفه اسلامی، همانند دیگر مسائل اسلامی، عمیقاً ریشه در قرآن و حدیث دارد» هرچند به این سنت فلسفی هویت میدهد و برای آن موجودیت قائل میشود، نمیتواند ارزیابیای دقیق و عاری از مبالغه باشد؛ زیرا بخش قابل توجهی از مسائلی كه در این فلسفه مطرح و در اصطلاح، امور عامه خوانده میشود، ریشه در آموزههای اسلامی ندارد، هرچند مخالفتی هم از سوی دین درباره آنها ابراز نشده است.
3. اگر مقصود از «اصول» در عبارت «اصول، منبع الهام و بسیاری از مسائل خاص و مورد علاقه خود را، علیرغم ادعاهای مخالفان این نگرش، از سرچشمههای وحی اسلامی به دست آورده است»، اصول فلسفی بدیهی و نظری است، کدامیک از فیلسوفان مدعی است كه این اصول را از قرآن و حدیث گرفته است؟ برعکس، فهم دستهای از معارف دین و تبیین عقلانی آنها به پذیرش این اصول وابسته است.
با توجه به اینكه این گزاره از ناحیه خداوند یا انسان معصوم صادر شده، اصطلاح «نقل» بر آن اطلاق میشود و معرفت نقلی نام میگیرد، اما منافاتی ندارد كه معرفت عقلی نیز دانسته شود و به عنوان گزارهای عقلی در مقام داوری مورد استفاده قرار گیرد؛ زیرا عقلی بودن یك گزاره مشروط به این نیست كه حتماً خود شخص با تأمل عقلی به آن رسیده باشد، بلکه مهم این است كه بتواند درستی آن را با عقل درك کند، هرچند پیش از او شخص دیگری آن را مطرح كرده باشد.
اثبات وجود چنین موجودی مورد توجه هر فیلسوف الاهی است و نمیتوان طرح آن در فلسفه اسلامی را تحت تأثیر آموزههای دینی دانست؛ اما میتوان نقش این آموزهها را در ارائه نوع برهان نشان داد.