چکیده:
بررسی کنشهای رخ داده در برخی دورههای تاریخی به دلیل حساسیت آن دوره و جایگاه ویژه کنشگران دارای اهمیت است؛ زیرا میتواند الگوی مفیدی برای فهم رویدادها و ژرفا یافتن درک عمومی باشد. در این مقاله، کنشهای متظاهرانه مامون در مواجهه با امام رضا (ع) در دوران خلافت با استفاده از ظرفیتهای تحلیل گفتمان لاکلا و موفه با تاکید بر دو مفهوم اصلی زنجیره همارزی و حاشیهرانی تبیین میشود.
نتایج تحقیق نشان میدهد، مامون در دورههای مختلف به تناسب موقعیت از راهکارهای همارزی مانند تظاهر به تشیع، دعوت امام (ع) به مرو، پیشنهاد ولایتعهدی، باورداشت آخرالزمانی، بهکارگیری نمادهای شیعی و تطمیع استفاده کرده است. همچنین، راهکارهای حاشیهرانی مانند مهندسی روابط اجتماعی، کتمان فضایل، تضعیف جایگاه اجتماعی، تضعیف جایگاه علمی، ترور شخصیت، حصر ارتباطی، زندان، حصر خانگی، حذف فیزیکی و شهادت بهره گرفته است.
روش مواجهه مامون با امام (ع) را میتوان به سه دوران بحرانی ابتدای حکومت، تثبیت حکومت و حصر فرهنگی- ارتباطی امام (ع) تقسیم کرد. با این حال، بهصورت دقیق نمیتوان هرکدام از راهکارها را به یک دوره خاص نسبت داد، اما مامون در دورههای اول و دوم بیشتر از زنجیره همارزی استفاده کرده است و هرچه به دوره سوم نزدیک میشویم، استفاده از مکانیسم حاشیهرانی بیشتر گردیده است. همچنین، گاهی بهصورت توامان از سازوکارهای برجستهسازی و حاشیهرانی استفاده شده است.
ان تحلیل بعض الاحداث التاریخیه لاهمیتها و حساسیتها الظرفیه و کذلک اهمیه اشخاصها ما یمکنها بان تصبح نموذجا یحتذی فی الدراسات التحلیله المعمقه.
تحاول هذه المقاله ان تدرس تصرفات و سلوکیات مامون تجاه الامام الرضا
فی خلافته عبر توظیف الخطاب النقدی ل"لاکلاف" و "موفه" مع الترکیز علی مفاهیم التعاطف و الموايمه و الاقصاء و التهمیش. تفید النتايج بان مامون ابدی بعض التعاطف و المرونه مع الامام فی تظاهره بالتشیع و فی استدعاءه الامام الی المرو و قیامه بممارسه بعض الطقوس و الرموز الشیعیه و بعض عقايد الشیعه فی اخر الزمان و تطمیع البعض حسب الظروف و علی فترات من الزمن.
و کذلک توظیف بعض اسالیب التهمیش و الاقصاء عبر التضییق و الرقابه و تجاهل فضايل الامام و تضعیف مکانته الاجتماعیه و العلمیه و ممارسه الضغط و الاغتیال لشخصیه الامام و فرض الحصار و تقلیص علاقاته و حصره منزلیا و من ثم التصفیه الجسدیه و استشهاده. یمکننا تقسیم عهد مامون الی ثلاث مراحل
فی مواجهته للامام و هی المرحله المتازمه فی بدایه حکمه ثم مرحله استقرار حکمه و اخیرا فرض الرقابه الثقافیه و الاجتماعیه علی الامام.
لا یمکننا علی وجه الدقه ان نعزو تلک الاسالیب الی فتره بعینها لکن یمکننا القول بان مامون فی عهده الاول و الثانی استخدم اسلوب التعاطف و التزلف، لکن
فی المرحله الثالثه نلاحظ استخدامه الاسلوب الاقصايی و التهمیشی و فی بعض الاحیان الاسلوب المدمج من اقصاء و التزلف.
The study of events come about in some historical phases is of great significance due to the sensitivity of that era as well as the particular position of actors. Likewise, this issue can be beneficial towards the appreciation of events and deepening of general understanding. In this article, Ma’moon’s duplicitous action in dealing with Imam Reza (PBUH) in time of caliphate are clarified by taking advantage of Laclau and Mouffe’s discourse analysis with the emphasis on two main concepts of equivalence and backgrounding strategies. The findings of research indicate that Ma’moon has taken the equivalence strategies such as pretending to be Shi’a, inviting Imam to Marve, suggesting the guardianship, believing in the end of time as well as applying the Shiite symbols and allurement in different phases according to the situation. Moreover, he has taken advantage of backgrounding strategies such as the management of social relations, concealment of virtues, weakening of the social status and scientific position, terror of personality, limitation of relationships, imprisonment and martyrdom. His strategies in dealing with Imam Reza (PBUH) can be divided into three critical phases namely the beginning of government, the stabilization of government and the limitation of cultural relationship. Yet, none of the strategies can be attributed to a particular time. Ma’moon has mostly applied the equivalence strategy in the first and second phases and backgrounding strategy in the third phase. Likewise, the strategies of backgrounding and foregrounding have been concurrently utilized on occasion
خلاصه ماشینی:
نتایج تحقیق نشان میدهد، مأمون در دوره های مختلف به تناسب موقعیـت از راهکارهای هم ارزی مانند تظاهر به تشیع ، دعوت امام بـه مـرو، پیشـنهاد ولایت عهدی، باورداشت آخرالزمانی، بـه کـارگیری نمادهـای شـیعی و تطمیـع استفاده کرده است .
زنجیره هم ارزی مأمون خلیفه بود، اما چون سهم مهمی از قدرت را که میتـوان آن را قـدرت معنـوی نامید، در شخص امام رضا متجلی میدانست ، نه تنها پیشنهاد ولایت عهدی به امـام داد، بلکه در قبولاندن آن به ایشان اصرار ورزید تا قدرت ایشان را بـه نفـع گفتمـان خـود مصادره کند.
مأمون در پاسخ به او که پیشنهاد ولایت عهدی به امام رضا را ناشی از تدبیر فضل بن سهل میداند، میگوید: آیا کسی جرأت دارد نزد خلیفه ای که مردم و سرداران در اطاعـت او هسـتند بیاید و بگوید خلافتی را که به چنگ آوردی به دیگری بسپار؟ آیا از نظر عقـل 3 چنین چیزی ممکن است ؟ مأمون در ایـن جملـه درصـدد ایـن بـوده اسـت کـه ثابـت کنـد پیشـنهاد واگـذاری ولایت عهدی از جانب خودش بوده است نه وزیرش ، اما در همین جمله ، عـدم صـداقت او مشخص است ؛ زیرا میگوید امکان ندارد خلیفه ای که خلافتی را به دست آورده است ، آن را به دیگری واگذار کند و این کار را عاقلانه نمیداند، پس چطور میتوان پیشنهاد خلافت و پس از آن ولایت عهدی را که به امام رضا داد یک پیشنهاد صادقانه بدانیم ؟ آن هـم خلافتی که برای بدست آوردن آن ، برادرش را کشت .
تظاهر مأمون از این جا روشن میشود که اگر آن چنـان کـه خـود مـیگفـت ، هـدفش اطمینان مردم از ولایت عهدی امام و آشکار شدن فضل و برتری ایشـان بـوده اسـت ، تأثیرات معنوی که در مردم ایجاد شده بود در راستای همان هدف بود و نباید مانع خواندن نماز امام میشد.