چکیده:
جایگاه تصوّف در جوامع اسلامی، همچنان محلّ تردید و بدگمانی است و زبان این مکتب، همواره عامل بنیادین این مناقشهها بوده. از سوی دیگر، این باور نیز وجود دارد که آنچه از زبان صوفیانه برآمده، با اندیشۀ راستین سنخیّت ندارد. این پژوهش به روش توصیفی_تحلیلی با بهرهگیری از مطالعات کتابخانهای و اسنادی با تمرکز بر ماهیّت «بیان» اندیشه و تحلیل آن در نظریّۀ «اندیشهکلامی ویگوتسکی»، «دروننگری پیاژه» و «بازی زبانی ویتگنشتاین»، و سنجش آن در زبان صوفیانه، پاسخی است به مناقشههای موجود در خصوص ماهیّت اندیشۀ صوفیانه. دستاورد آن نیز اثبات میکند تصوّف، گفتمانی اندیشه محور است که البتّه گزارههای معرفتی و هستیشناختی آن، اثبات ناپذیر و غیر ارجاعیاند، دلیل آن نیز علاوه بر پیوند ناگسستنی این گزارهها با عنصر عاطفه، این است که اندیشۀ صوفیانه تنها راه رهانیدن دین از هرگونه خوانش تکساحتی و تعریف راستین جایگاه انسان در نظام هستی و رابطۀ او با خالقیّت پروردگار است.
خلاصه ماشینی:
چنين مينمايد که آنچه باعث شده تا اين دو واژه در نظر کساني، تفاوت معنايي بيابد و واژٔە «عارف » بار معنايي کامل تري نسبت به واژٔە «صوفي» داشته باشد نيز همين کژرويها و پريشان هايي است که در دستگاه تصوف روي نموده و چهرٔە آن را به راستي خدشه دار کرده است ، ليکن اين مسأله نبايد به جداسازي اين دو مفهوم از يکديگر بينجامد، زيرا در پژوهش پيرامون جريان عرفان و تصوف ، اين حقيقت رخ مينمايد که بنيان معرفتي آنها يکي است و زبان عارفانه و صوفيانه را نميتوان با ويژگيهاي مختلفي در دو مقولۀ جدا بخش بندي کرد.
چهارچوب نظري اين پژوهش نيز علاوه بر گسترٔە معرفتي زبان صوفيانه و گزاره هاي هستيشناختي و معرفت شناخي وابسته به آن ، توجه به تعريف انديشه از چشم انداز روانشناسي و فلسفه است که کوشيده شده به ياري مهمترين دستاوردهاي اين زمينه ، از جمله تمرکز بر ماهيت «بيان » انديشه و تحليل آن در نظريۀ «انديشه کلامي ويگوتسکي»، «درون نگري پياژه » و «بازي زباني ويتگنشتاين »،تبيين و تحليل مطلوبي از چگونگي آن در نگاه صوفيانه و ادب عرفاني ارائه شود.
ارزش اين عنصر، چنان است که خود مولانا نيز در مثنوي، کار دين را سراسر حيرت ميداند: کـــار بـــي چـــون را کـــه کيفيـــت نهـــد ايـــن کـــه گفـــتم ايـــن ضـــرورت مـــي دهـــد گــــه چنــــين بنمايــــد و گــــه ضــــد ايــــن جــــز کــــه حيرانــــي نباشــــد کــــار ديــــن (بلخي ، ١٣٨٩: ١٦) بنابراين ، انديشه ورزي در گفتمان تصوف ، از آن روي محل مناقشه است که به عنصر حيرت ، پايان ميپذيرد؛ همچنان که دستگاه فلسفه نيز با همين عنصر، آميختگي دارد، ليکن از نگاه صوفي، حيرت صوفيانه حيرتي هدفمند است ، زيرا به خداگرايي ميانجامد و حيرت فلسفي، حيرتي پوچ که از تعريف راستين جايگاه انسان در نظام هستي و رابطۀ او با خالقيت پروردگار، ناتوان است .