چکیده:
اندیشیدن در باره تاریخ در چند دهه اخیر فربهی بسیار و یک دگرگونی دامنهدار یافته است. اگر "فلسفه تاریخ" را مولود این تحول بدانیم، با توجه به فاصله تقریبا زیاد ما ایرانیان با آن، آگاهی روشمند از مطالعات و رویکردهای جدید در این شاخه معرفتی اهمیت مییابد. کتاب "تاریخ به روایت فلسفه؛ از هرودت تا آلن بدیو" به دلیل ویژگیهایی که دارد، به عنوان یک اثر شاخص در این زمینه شایسته بازخوانی است. نوشتار پیش رو مروری انتقادی بر این کتاب در قالب محورهای زیر دارد: ابهامزایی عنوان کتاب، چندگانگی واگرایانه هدف تدوین کتاب، آشفتگی فصلبندی و زیرفصلها، مشخص نبودن جایگاه این کتاب در بین آثار تالیف یافته در این زمینه، کاستی آشکار توجه به میراث شرقی و اسلامی، و در همآمیختگی و ناهمترازی اصطلاحات مربوط به جریانهای فکری و ابهام در چیستی تعریف جدید تاریخ. مقاله پس از پرداختن به تاملاتی در باره جنبه فنی و ویرایشی اثر، با این جمعبندی به پایان میرسد که هر چند کتاب نتوانسته است بین روایت فلسفی تاریخ و روایت فلسفه تاریخ مرزی آشکار بگذارد و به همین دلیل از ذهنیت متعارف تاریخپژوهان در باره فلسفه تاریخ فاصله گرفته است، اما آوردههای سودمند بسیاری برای آنها دارد.
Thinking about history has increased and gained a wide range of changes in recent decades. If we consider the “Philosophy of History” to be the result of these changes, given the almost great distance between us Iranians and the world level of these studies, the importance of the methodical awareness of new studies and approaches in this issue becomes clear. “History by Narrative of Philosophy: From Herodotus to Alain Badiou”, deserves to be read as an outstanding book in this field because of its characteristics. This article is a critical review of the book in the following topics: the ambiguity of the book’s title, the divergent multiplicity of the book’s purpose, the confusion in the chapters and sub-chapters, the ambiguity of the position of this book among the other works in this field, the obvious lack of paying attention to the Eastern and Islamic heritage, Confusion and inconsistency of the terms related to the currents of thought and finally ambiguity in new definition of history. After reflecting on the technical and editorial aspects of the work, the paper concludes that although the book fails to distinguish between the philosophical narrative of history and narrative of the philosophy of history, and so it has been far from the conventional mentality of historians, but it has many useful benefits for them.
خلاصه ماشینی:
چند نکتۀ زیر هم که مؤلف مایل بوده است آنها را یادآوری و بر آنها اصرار کند، میتواند ابعادی دیگر از هدف تألیف کتاب را برای خواننده روشن کند (همان: 573- 574): ـ برجستهکردن رویکردها و روشهایی که شاید همواره در دانش تاریخ حضور داشتهاند، اما ملموس و نمایان نبودهاند یا ناخواسته مسلم فرض شده باشند، مانند تبیین، استدلال، یا رویکردهای تأویلگرایی یا تفسیرگرایی تاریخی؛ ـ واکاوی نسبت و کاربرد برخی رویکردها در حوزۀ تاریخ که احتمالاً در تیررس دقت علاقهمندان قرار نگرفتهاند؛ مانند فلسفههای قارهای و تحلیلی تاریخ یا واکاوی دستاوردهای نظری و روشی رویکردهایی مثل اتمیسیم منطقی و رئالیسم انتقادی برای دانش تاریخ؛ ـ ایجاد ارتباط بین دانش تاریخ و رویکردها یا آرای متفکرانی که گمان میرود یا هیچ نسبتی با نسخههای متعارف تاریخنگاری ندارند یا در چهارچوب علوم اجتماعی دیگر مطرحاند؛ مانند پدیدارشناسی، اگزیستانسیالیسم، مطالعات فرهنگی، نظریۀ انتقادی، پراگماتیسم یا متفکرانی مانند دریدا، دلوز، ژیژک، آگامبن، و بدیو که مراجعه به آنها برای تاریخ خیلی سودمند است؛ ـ ارائۀ تعریف نسبتاً جدیدتر و بینرشتهایتر از تاریخ.
شاید انتظار اینکه نویسندۀ محترم همۀ کتابها، رسالهها، و مقالههای نوشتهشده در این زمینه را بهدقت بررسی، نقد، و جایگاه کتاب خود را نسبت به آنها مشخص کند، انتظاری خیالپردازانه باشد، اما دور از ذهن نیست که مرور دقیقتر مهمترین آثار منتشرشده در این حوزه اعم از تألیف یا ترجمه یا دستکم بررسی تحلیلی این سه کتاب، که نام برده شده است، به مؤلف محترم برای چینش مناسبتر مطالب کتاب کمک میکرده است.