چکیده:
تحلیل جامعهشناختی خاستگاه دین، یکی از حوزههای مطالعات بروندینی است که دستاوردهای آن معمولاً در تقابل با اندیشههای دروندینی انگاشته میشود. مسئله پژوهش فرارو ارزیابی یافتههای جامعهشناسان دین از منظر اندیشه دینی است. در این راستا با روش توصیفی ـ تحلیلی محورهای اصلی برخی از اندیشههای جامعهشناختی دینی را طبق مبانی قرآن و حدیث ارزیابی کرده است. یافتههای تحقیق حاکی از این است که بنیادیترین دغدغههایی که جامعهشناسان را در عصر مدرن به تقابل با دین کشانده، بر سه محور پارادایمی هستیشناختی مادیگرایانه، معرفتشناختی حسی وحیگریزانه و انسانشناختی تطور تکامل گرایانه بنا شده است. از منظر دینی، غیب خود بخشی مهم و اصلی از هستی است و عقل خود حجتی دروندینی است و انسان و دین نیز محصول تطور نیستند بلکه هر دو دارای حقیقتی غیبی و متعالی و تنزل یافته از عالم معنا هستند.
Sociological analysis of the origin of religion is one of the fields of extra-religious studies, the achievements of which are usually considered in opposition to intra-religious ideas. The problem of research is the evaluation of the findings of sociologists of religion from the perspective of religious thought. In this regard, with a descriptive-analytical method, the main axes of some religious sociological ideas have been evaluated according to the principles of Quran and Hadith. The research findings indicate that the most fundamental concerns that have led sociologists in the modern age to confront religion are based on the three axes of materialistic ontological paradigm, anti-revlational sensory epistemology and evolutionary anthropology. From a religious point of view, the unseen itself is an important and essential part of existence, and the intellect itself is an intra-religious argument; as understood in the study, man and religion may not be taken as a product of evolution. Rather, they both originate from the unseen and immaterisl world.
Keywords
Paradigm Critique, The Origin of Religion, Anti-Revlational Sensory Epistemology, Materialist Ontology, Anti-Rational State of Religion, Rational State of Religion.
خلاصه ماشینی:
گذشته از كتابها و مقالات فراوان در موضوع یادشده كه توسط غربيان (يا محققان ایرانی بهصورت محض و بدون ارزيابي نقادانه از منظر اسلامي) تأليف شده، آثاري كه در موضوع نقد و تحليل تطبيقي با رويكردهاي اسلامي نوشته شده به اين شرح است: آقاي بيژن طرهاني (1396) در كتاب خاستگاه دين، آراي فرويد را با ملاصدرا مقايسه كرده و آقاي دكتر قربان علمي (1386) اين موضوع را از ديدگاه علامه طباطبايي كاويده است و آقايان پورياني و ميرخليلي (1393) نيز رويكرد كاركردي به دين را در ميان دانشمندان غربي و اسلامي مقايسه كردهاند و آقاي محمد فولادي (1394) نيز در مقالهاي ديدگاه شريعتي را در اين موضوع (خاستگاه دين) نقد كرده است؛ اما نويسندگان محترم همانطور كه ملاحظه ميشود يا رويكرد تطبيقي با يافتههاي جديد روانشناسان يا جامعهشناسان و فيلسوفان دين را در پيش نگرفته است و يا نقد خود را برپايه مباني پارادايمي اسلامي (برگرفته از قرآن و حديث، نه انديشه فلان عالم مسلمان) بنا نكردهاند.
در تأييد رويكرد نگارنده، يواخيم واخ نيز معتقد است که از لوازم كار جامعهشناسي دين را درك عمق تجربه ديني و نيز ادراك و احساس اهميت و ماهيت پديدههاي ديني است و سپس درهمينراستا توصيه ميكند، دانشوران علوم ديني و فلسفي و محققان علوم اجتماعي با هم گفتگو كنند، تا با كمك اين مطالعات تطبيقي، ابعاد جامعهشناسي دين گسترش بيشتري بيابد و اين مطالعه تطبيقي را خلائي در تحقيقات جامعهشناسي دين ميداند؛ (واخ، 1380: 14 ـ 12) چنانکه سخن برايان موريس نيز درهمينراستا قابل تأمل است: آقاي محدثي معتقد است، رسالههايي که در باب مثلاً مقايسه ديدگاه جامعهشناختي پارسونز و امام علي× نوشته ميشوند، رسالههايي خردآزار هستند که علاوه بر خلط دستگاههاي فکري گوناگون که هريک به افق و عصر خاصي تعلق دارند، حاکي از نوعي خودباختگي است و اين فکر در آن نهفته است که اگر متون اسلامي با عيار افکار مدرن موافق باشند، اعتبار خواهند يافت و بهخوديخود معتبر نيستند و بهجاي اينها لازم است انديشههاي اسلامي در باب معرفت جامعه بهصورت مستقل مورد بحث قرار گيرند.