چکیده:
اندیشۀ «روشنگری» از همان آغاز در سدۀ هجدهم به کانون تامل و تفکر اروپایی تبدیل شد. واکنش ها به جریان روشنگری متفاوت بوده است. در نیمه نخست سده بیستم در آلمان، گفتار ضدروشنگری به واسطه متفکرانی مانند هایدگر، اشمیت، آدورنو، هورکهایمر و کارل لویت، انتقادهایی رادیکال علیه اندیشه روشنگری در حوزهای گوناگون فلسفی، سیاسی و تاریخی مطرح کرد. در این پژوهش، براساس رویکرد «زمینه–متن محور» اسکینر به بررسی ایده کارل لویت درباره اندیشه تاریخی-سیاسی روشنگری خواهیم پرداخت. پرسش این پژوهش این است که «ایده کارل لویت درباره مبانی الهیاتی اندیشه تاریخی-سیاسی روشنگری در چه زمینه ای شکل گرفت و مدعا و نیت مولف در طرح آن چیست؟». می توان گفت که ایده لویت در بستر سنت ضدروشنگری آلمان نیمه نخست سده بیستم شکل گرفت. او فلسفه مدرن تاریخ و مفهوم پیشرفت را صورت سکولارشده الهیات تاریخ و مفهوم مشیت می داند. لویت با این مدعا تلاش دارد تا اندیشه روشنگری را با طرح ریشه های الهیاتی برای آن، نامشروع و خطا معرفی کند. به نظر می رسد که تبعات پذیرش ایده لویت می تواند مفروضات اندیشه تاریخی-سیاسی مدرن به ویژه درباره مفهوم «پیشرفت» را با چالشی اساسی به عنوان سکولارشده مفاهیم الهیاتی مواجه کند. به این معنا که اندیشه مدرن توان طرح خود به عنوان اندیشه ای مستقل را ندارد. درمقابل، سانتو ماتزرینو، هانا آرنت و هانس بلومنبرگ، مبانی نظری و روش لویت را مورد نقدهای اساسی قرار داده و آن را با تردیدهایی جدی مواجه کرده اند.
From the very beginning of the eighteenth century, the "Enlightenment" became the center of European reflections. Reactions to the Enlightenment have varied. In the first half of the twentieth century in Germany, anti-Enlightenment discourse through thinkers such as Heidegger, Schmitt, Adorno, Horkheimer and Karl Lowith, raised radical criticisms of the Enlightenment in various philosophical, political, and historical fields. In this essay, based on Skinner's approach, we interpret Karl Lowith's idea about the historical-political thought of the Enlightenment. The question of this article is "in what context was Karl Lowith's idea about the theological implications of the Enlightenment historical-political thought formed and what is the author's intention?" It can be said that Lowith's idea originated in the German anti-Enlightenment tradition in the first half of the twentieth century. He sees modern philosophy of history and the concept of progress as a secularized form of the theology of history and the concept of providence. With this claim, Lowith tries to introduce the Enlightenment as illegitimate by proposing theological roots for it. It seems that the consequences of accepting Lowith's idea could challenge the assumptions of modern thought, especially about the concept of "progress", as a secularized theological concept. In the sense that modern thought cannot be considered an independent thought. In contrast, Santo Mazzarino, Hannah Arendt, and Hans Blumenberg have fundamentally criticized Lowith's theoretical-methodological foundations and challenged him.
خلاصه ماشینی:
برهمین اساس هدف ما در این پژوهش ، تفسیر این ایدٔە کـارلُ لویـت بـا اسـتفاده از رویکرد اسکینر است ؛ به گونه ای که با بررسی اندیشۀ وی در زمینۀ سـنت ضدروشـنگری نیمۀ نخست سدٔە بیستم در آلمان ، ریشه های فکری ایدٔە مطرح شده ، نیت مولف ، نقدهای مطرح شده و در نهایت تبعات نقد لویت به اندیشۀ تـاریخی-سیاسـی روشـنگری را شـرح خواهیم داد.
البته به پرسش کشیدن اندیشۀ سیاسی–تاریخی-فلسفی روشـنگری صـرفاً از جانـب متفکران ضدروشنگری که با نظام های توتالیتر همکاری مـیکردنـد نبـود، بلکـه از دهـۀ ١٩٥٠م به این سو، پژوهشگرانی متعدد بـا رشـته هـای دانشـگاهی و پژوهشـی، باورهـای سیاسی و تجارب شخصی متفاوت با پرسش هایی همچون «پیشاوضعیت تاریخی ناسیونال سوسیالیسم آلمان و توتالیتاریانیسم مدرن چیست ؟ چه چیزی خطا بود که به نازیسـم و توتالیتاریانیسم اجازه داد که مناطقی وسیع از اروپا را در دهـه هـای ١٩٣٠ و ١٩٤٠م بـه دست بگیرند؟ و چه درس هایی از گذشته وجـود دارد کـه در مباحـث گذشـته و آینـده میتوان مطرح کرد؟»، تلاش کردند به این پرسش ها، پاسخ دهند ( ٤٣ :٢٠١٤ ,Olsen).
او با نگارش کتـاب «معنـا در تـاریخ » بـه سـال ١٩٤٩م ، با رویکردی که از استاد خود هایدگر در کتاب «هستی و زمان » وام گرفتـه بـود، کلیت آگاهی تاریخی-سیاسی را از الهیات تاریخ یهودی-مسیحی تـا فلسـفه هـای مـدرن تاریخ و مفهوم پیشرفت به چالش کشید و نتیجه گرفت که ایده های مـدرن ، چیـزی جـز نسخۀ «دنیویشدٔە الهیات یهودی/مسـیحی» نیسـتند و درنتیجـه رأی بـه «نامشـروعیت » دوران مدرن داد و آنگونه که والاس میگوید، علیه مدرنیته «اعلام جرم » کـرد ( ,Wallace XIV :١٩٩٩).