چکیده:
مفهوم خودآیینی از عصر روشنگری تاکنون همواره از مهمترین ارزشهای اخلاقی و سیاسی در غرب قلمداد میشده است؛ ازاینرو فمینیستها نیز بهتفصیل آن را تحلیل و بررسی کردهاند. ایشان در آغاز خودآیینی را معادل حق انتخاب و مدیریت زندگی میدانستند و خواهان برخورداری زنان از آن بودند. بعدها با افزایش انتقادات به لیبرالیسم، خودآیینی نیز ارزشی مردانه و فردگرایانه قلمداد شد که درخور فمینیسم نیست. سپس برخی کوشیدند مفهوم خودآیینی را به گونهای بازخوانی کنند که هم شامل واقعیت بنیادین ارتباطی بودن بشر شود و هم زنان را از لوازم سرکوبگرانة ارتباطات رهایی بخشد؛ درنتیجه امروزه ادبیات خودآیینی دربرگیرندة رویکردهای متنوعی همچون فرایندی، محتوایی، علّی و تقویمی است که در مقالة حاضر بهاختصار بررسی خواهند شد. بسیاری از این نظریهها به نقش دین در زندگی زنان میپردازند و دربارة خودآیینی زنان مسلمان قضاوت میکنند. نظر به این مباحث و نیز اهمیت خودآیینی در اندیشة سیاسی، نسبت خودآیینی با زن مسلمان و مسائل ناشی از این مفهوم نیز تحلیل و ارزیابی خواهد شد. این تأملات در مواردی گزارش رویاروییهای رخداده و در مواردی استنباط مواضع ممکن خواهد بود.
Since the Enlightenment, the concept of autonomy has been recognized as one of the most significant moral and political values in the West; hence feminists have analyzed it in detail. In the beginning, they considered autonomy as an equivalent to the right to choose as well as the right to manage life; therefore, they wanted women to enjoin it. Later on, with the rise of criticism about liberalism, autonomy was also regarded as a masculine and individualistic value that was not appropriate to feminism. Then, there was an attempt to review the concept of autonomy in such a way as to embody not only the fundamental reality of communicative feature of mankind, but also to liberate women from the oppressive devices of communication. Consequently, today's autonomy literature encompasses a variety of approaches such as process, content, causality, chronology, etc., which will be briefly reviewed in this article. Many of these theories deal with the role of religion in women's lives and judge Muslim women's autonomy. In the light of the foresaid issues and because of the importance of autonomy in political thought, the relation between autonomy and Muslim women as well as issues arising from this concept will be analyzed and evaluated. In some cases, these reflections include the reports of encounter and of exposure whereas in other cases they involve the inference of possible positions.
خلاصه ماشینی:
درمقابل اگر به کسي گفته شود که از خودآييني بي بهره است ، نوعي تحقير قلمداد ميشود و معناي آن ايـن اسـت کـه فرد اختيار زندگياش را از دست داده است )به تصویرصفحه مراجعه شود) فمينيستها نيز هم سـو بـا اين نگرش ، خودآييني را کمابيش مترادف با مديريت و هدايت زندگي بر اساس ارزشـها و خواسته هاي خود شخص تعريف مي کنند.
بالفعل اجتماعي، اقتصادي و سياسي معنا ميشـود و بـر آغـاز تغييـرات از درون زنـان ـ و نـه شــرايط بيرونــي ـ دلالــت دارد ( ) شــريجورس ( ) در مطالعــه اي بــر کاربردهاي خودآييني در آراي نظري و برنامه هـاي اجرايـي، چهـار معيـار بـراي خـودآيين شمردن زنان يافته است : - کنترل زنان بر روي ميل جنسي و باروري خود، تسهيم مادري ميان زنان يا زنان و مردان ؛ - شيوة تقسيم کاري که به زنان و مردان ، امکان دسترسي برابر به وسايل توليدي را بدهد؛ - انواع سازمان دهي و همکاري ميان زنان که آنان را در ادارة امور و مسائل خود ياري کند؛ - مفاهيم جنسيتي مثبت که به احساس کرامت ، احترام به خود و حق تعيين سرنوشت در زنان بينجامد )به تصویرصفحه مراجعه شود) خودآييني، خواستۀ بسياري از زنان نيز به شمار ميرود.
حتي جان رالز معاصر نيز در نظريۀ عدالت خود افراد را بـه همـين ترتيـب ، فـارغ از وابستگي اخلاقي به يکديگر فرض ميکند )به تصویرصفحه مراجعه شود) به هر صـورت هرچنـد فمينيسـت هـا بـر ايـن باورنـد کـه دريافـت ليبرالـي از خـودآييني نمـيتوانـد ارتبــاط زنـدگي آدميـان را لحــاظ کنـد و دريـافتي مردانــه اسـت ، در مــواردي فردگرايي را سودمند ميدانند؛ زيرا زنان به ندرت به عنوان غايت و اغلب نوعي وسيله بـراي ديگران قلمداد ميشوند.