چکیده:
یکی از پرسشهای عمومی مربوط به افعال الهی آن است که آیا اعمال خداوند دارای غرض و غایت است یا آن که افعال او بدون هیچ غایت خاصی انجام میپذیرد. بحث غایت و علل غایی ارتباط وثیقی با مساله حکمت الهی دارد و از افضل مباحث حکمت به شمار میرود؛ زیرا با ابطال غایات و انکار علیت غایی در دایره وجود، تعطیل عالم از یک فاعل الهی و بلکه اصلاً تعطیل از هرگونه فاعلی در عالم لازم میآید. از اینروست که برخی از حکما و متکلمان «عنوان حکمت خدای تعالی» را بر این بحث گذاردهاند.(لاهیجی، 1362؛ ص73)
One of the general questions regarding the divine actions is thatwhether divine actions have any finality and destination or they are freeof any destination. The debate on finality and ultimate causes have avery strong connection with divine theosophy and is recognized as oneof the most valuable issues in theosophy; because if we deny thefinality and ultimate causes in the realm of existence, it would lead tothis conclusion that the cosmos would be void of a divine actor or anykind of actor. Hence, some philosophers and theologians have namedthis topic as " of wisdom transcendent God".(Lahiji, 1362, p. 73)
خلاصه ماشینی:
ايجي به عنوان يکي از متکلمان متاخر اشعري ، ضمن آن که راي حکماي حـاذق و ماهر و طوايف الهيين را موافق و همداسـتان بـا مـذهب اشـاعره و بـه قـول خـودش (مذهبنا) مي داند و فقهاي معتزله را از مخالفان اين عقيده مي شمرد، اسـتدلال اشـاعره را از قول آنان چنين نقل مي کند که :«اگر فاعلي فعلي را انجام داد در حالي که ايصال و يا عدم ايصال به غرض براي او علي السويه بود، پـس چنـين غرضـي در حکـم نفـي غرض است ؛ زيرا غرض آن است که باعث و انگيزه ارتکاب فعل از سوي فاعل شود.
» (همان ) ايجي هم موافقـت خـود را بـا راي متقـدمان هـم مسلک خود، اين گونه بيان مي دارد که اگر افعـال خداونـد معلـل بـه اغـراض باشـد، براي آن که گرفتار محذور تسلسل نشويم بايـد بپـذيريم کـه ايـن اغـراض نهايتـا بـه غرضي که خود مقصود في نفسه باشد، منتهـي مـي شـود، وقتـي چنـين شـد وجـوب غرض باطل خواهد شد؛ زيرا افعال الهي منتهي مي شوند به فعلي که هيچ غرضي براي او نيست و اين همان مطلوب ماست .
بر اساس چنين توجيهي فرمان خداونـد بـه ايـن کـه ؛ «لايـسال عمـا يفعـل و هـم يــسئلون » را هــم نبايــد نــاظر بــر ايــن امــر دانــست کــه از فعــل خداونــد ســئوال نمي شود؛ چون فعل او غرض ندارد، چنين برداشتي منافات با حکمت الهي دارد بلکه بايد گفت ديگران ، ممکن است که در فعلشان حکيم باشند و غرض معقـولي داشـته باشند و ممکن هم هست که غير از اين باشد، به همين جهت در مورد فعلشان سـوال مي شود اما؛ خداوند آنچنان فعلش مقرون به حکمت است که جاي سوال از او وجود ندارد.