چکیده:
ژرار ژنت با نگاهی زبانشناختی هرگونه ارتباط آشکار یا پنهان بین متون را «ترامتنیت» نامید. برایان مکهِیل با نگاهی فلسفی متن را بهمثابۀ جهان نگریست و رابطۀ بین این جهان ـ متنها را «تراجهانی» خواند. مکهیل اصطلاح «همانیِ تراجهانی» را از اُمبرتو اکو وام گرفت و آن را در معنای «تناسخ سوژهها از یک جهان ـ متن به جهان ـ متن دیگر» بهکار بست. هدف او از این رهیافت تبیین «عامل هستیشناختی غالب» در متون پسامدرن بود. پژوهش حاضر در این پیشفرض با مکهیل همقول است که: نهتنها در داستانهای پسامدرن، بلکه در داستانهای تخیلی کودک و علمی ـ تخیلی نوجوان نیز عنصر غالب از مقولۀ هستیشناختی است، نه معرفتشناختی. از همین رو رویکرد «هستیشناختی» برای بررسی شگرد «همانیِ تراجهانی» اختیار شده است. «همانیِ تراجهانی» یکی از مهمترین شیوههای فانتزیساز در داستانهای تخیلی کودک و علمی ـ تخیلی نوجوان بهشمار میآید. هدف تحقیق پیشرو این است که با روش تحلیلی ـ توصیفی داستانهای قائم بر این شگرد هستیشناختی را وفقِ روابط ساختاری بیناجهانیشان مطالعه و ردهبندی کند. مسئلۀ پژوهش چگونگی تأثیر جهان ـ متنها بر ایجاد شرایط همانیِ تراجهانی در داستانهای کودک و نوجوان است. در گسترۀ ادبیات داستانی، پژوهش حاضر برای نخستین بار به همانیِ تراجهانی و ارتباط جهان ـ متنهای زمینهایِ آن میپردازد. پژوهش پیشِرو از منظر کاربردی، میتواند برای آفرینشهای ادبی ـ فانتزی ایدهبخش و برای کارگاههای «نویسندگی خلاق» کارآمد باشد. از آنجا که هر ردهبندی ساختاریِ متون میتواند تمهیدی باشد برای مقایسه و نقد تطبیقی، لذا از منظر نظری نیز لزوم پژوهش انکارناپذیر مینماید.
Brian McHale, with a philosophical look, looked at the text as the world, and called the relationship of the worlds as transworld. McHale borrowed the term “Transworld identity” from Umberto Eco, and used it in the sense of “the transmigration of characters from one fictional universe to another". The McHale's purpose of raising such a paradigm was to explain the dominant ontological element in postmodern stories. Since it is common the ontological infrastructure of science fiction and imaginative stories with the infrastructure of postmodern stories, and on the other hand, the use of the "Transworld identity" as a knitting or relieving method, in addition to postmodern stories, has a high frequency in the child's fantasy stories and adolescent science fiction, the present study, using a descriptive analytical method, and with the aim of case study examining of this widely used storytelling style, is looking for the answer of three fundamental questions: how many types of ontological structural relationships do the worlds may have together, which are used as a platform for Transworld identity? What are the most popular themes for classifying the Transworld identity in child and adolescent stories? What is the relationship between the ontological mixing of the above mentioned universes and their complexity, with regard to the child's audience? In the context of Iranian fictional literature and in particular, the story of the children and adolescents, the present study, for the first time, deals with the Transworld identity and the relationship between its underlying worlds.
خلاصه ماشینی:
قانون «هم امکاني ١٠» براي داستان هاي واقع گرا الزام آور است ؛ اما عموما گونه هاي غيررئال ، با بيتوجهي به اين قانون ، حضور هم زمان ابژه يا سوژه اي واحد را در دو متن (جهان ) ناهمساز مجاز ميدانند.
اما ناگهان سروکلۀ نيلبک در داستان اصلي پيدا ميشود؛ يعني با اينکه نيلبک درون قصۀ ماهي هم امکاني با سوژه هاي جهان ـ داستان اصلي را ندارد، نويسنده با شگرد هماني تراجهاني اين امکان را فراگذاري ميکند.
الگووارة «هماني تراجهاني » در اين دو جهان ـ متن متداخل ، جهت بردار (فلش ) نمايش دهندة نفوذ ابژة هماني تراجهاني (نيلبک ) است از زيرجهان (قصه اي که ماهي روايت ميکند) به ابرجهان (داستان اصلي که در آن قورباغه با توطئۀ سايرين لال ميشود).
داستان هايي که از شگرد دو روايت موازي استفاده ميکنند، مثل رمان نوجوان راز نقاشيهاي ماني (سرمشقي، ١٣٩٣)، ميتوانند داراي ساختار جهان هاي متوازي باشند، اما الزاما شامل جهان هاي جانشين نباشند.
لذا نقاشي درحال کشيده شدن ابژه اي است مشترک که به شکل هماني تراجهاني درون تمام جهان هاي ناهمساز تودرتوي نقاشيها قرار گرفته است (يعني رونوشت متداخل بيپايان ).
در داستان بزرگ سال ، اين نوع هماني تراجهاني که از 307 بستر جهان تصوير به بستر جهان ـ متن کلامي باشد، در رمان در هزارتو (روب گريه ، ١٣٨٢) ديده ميشود.
آنتروپي جهان ـ کلامي (کلام آشوبي) متداول ترين بستر براي هماني تراجهاني، زدايش مرز بين متن هاي کلامي داستان است .