چکیده:
ادﺑﯿﺎت ﻋﺎﻣﻪ ﺑﻪ ﻋﻨﻮان زﯾﺮﻣﺠﻤﻮﻋﻪ ای از ﻓﺮﻫﻨﮓ ﻋﺎﻣﻪ، از دل ﺗﻮدة ﻣﺮدم ﺑﺮﺧﺎﺳﺘﻪ و دوره ﺑﻪ دوره، از ﻧﺴﻠﯽ ﺑﻪ ﻧﺴﻞ دﯾﮕﺮ ﻣﻨﺘﻘﻞ ﺷﺪه اﺳﺖ. ادﺑﯿﺎت ﻋﺎﻣﻪ زاﯾﯿﺪة ﺗﻮده ﻣﺮدم اﺳﺖ و در ﻧﺘﯿﺠﻪ، زﺑﺎﻧﯽ ﺳﻠﯿﺲ، روان و ﺑﻪ دور از ﺗﮑﻠﻒ و ﺗﺼﻨﻊ دارد. از ﺟﻬﺘﯽ، ﻣﺘﻨﯽ دارای زﺑﺎن ﺳﻠﯿﺲ و روان اﺳﺖ ﮐﻪ اﻧﺴـﺠﺎم ﺑﺎﻻﯾﯽ داﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ در اﯾﻦ ﻣﻘﺎﻟﻪ، ﻧﻤﻮﻧﻪ ای از ﺷﻌﺮ ﻋﺎﻣﮥ ﻓﺎرﺳﯽ ﺑﺮ ﭘﺎﯾﮥ ﻧﻈﺮﯾـﮥ اﻧﺴـﺠﺎم دﺳـﺘﻮری و واژﮔﺎﻧﯽ ﻫﺎﻟﯿﺪی و ﺣﺴﻦ ﺑﺮرﺳﯽ ﺷﺪه اﺳﺖ ﺗﺎ ﺷﮕﺮدﻫﺎی اﯾﺠﺎد اﻧﺴﺠﺎم و ﻣﯿﺰان ﮐﺎرﮐﺮد ﻫﺮ ﻋﻨﺼـﺮ اﻧﺴﺠﺎﻣﯽ، درﺟﮥ اﻧﺴﺠﺎم و ﻧﺤﻮة ﻫﻤﺎﻫﻨﮕﯽ ﻋﻨﺎﺻﺮ اﻧﺴﺠﺎﻣﯽ در زﻧﺠﯿﺮه ﻫﺎی ﭘﯿﻮﻧﺪی در زﺑﺎن ﻃﺒﯿﻌـﯽ ﻣﺮدم ﺑﻪ دﺳﺖ آﯾﺪ. ﭘﺲ از اﻧﺘﺨﺎب و ﺗﺤﻠﯿﻞ ﯾﮏ ﻣﺘﻦ ﻻﻻﯾﯽ ﺑﺮ ﻋﻨﻮان ﻣﺒﻨـﺎی ﺗﺤﻠﯿـﻞ ، ﺑﻨـﺎﺑﺮ ﻧﻈﺮﯾـﮥ اﻧﺴﺠﺎم، ﻣﻌﻠﻮم ﺷﺪ ﮐﻪ اﯾﻦ ﮔﻮﻧﻪ از ﺷﻌﺮ ﻋﺎﻣﻪ، از ﻟﺤﺎظ اﻧﺴﺠﺎم، در درﺟﮥ ﺑﺴﯿﺎر ﺑﺎﻻﯾﯽ ﻗﺮار دارد و ﻋﻨﺎﺻﺮ اﺳﺎﺳﯽ در اﯾﺠﺎد اﻧﺴﺠﺎم ﺷﻌﺮ ﻋﺎﻣﻪ، ﺗﮑﺮار و ﺣﺬف ﻫﺴﺘﻨﺪ. ﺑﺮآﯾﻨﺪ ﻣﻘﺎﻟﻪ ﻧﺸﺎن ﻣـﯽ دﻫـﺪ ﮐـﻪ اﮐﺜﺮ زﻧﺠﯿﺮه ﻫﺎی اﻧﺴﺠﺎﻣﯽ ﺑﺎ ﮔﺮه ﻫﺎﯾﯽ از ﻧﻮع ﻫﻢ ﻃﺒﻘﻪ و ﻫﻢ ﮔﺴﺘﺮ ﭘﯿﻮﻧﺪ ﯾﺎﻓﺘﻪ اﻧـﺪ؛ ﺑﻨـﺎﺑﺮاﯾﻦ در ﻣـﺘﻦ ﻻﻻﯾﯽ ﻣﻮرد ﺑﺤﺚ، زﻧﺠﯿﺮه ﻫﺎی ﺷﺒﺎﻫﺖ، ﺳﺒﺐ ﻫﻤﺎﻫﻨﮕﯽ اﻧﺴﺠﺎﻣﯽ ﻣﯽ ﺷﻮﻧﺪ. روش ﭘﮋوﻫﺶ در اﯾـﻦ ﺟﺴﺘﺎر، ﺗﻮﺻﯿﻔﯽ ـ ﺗﺤﻠﯿﻠﯽ ﺑﻮده اﺳﺖ.
خلاصه ماشینی:
برخي از آنها در زير آمده اند: ـ بررسي حذف در زبان فارسي، نوشتۀ فاطمه فضل علي (١٣٧٣)؛ ـ روابط انسجامي در زبان فارسي: ارجاع ، اثر زينب محمدابراهيمي (١٣٧٦)؛ ـ حذف و جانشـيني بـه عنـوان ابزارهـاي انسـجام مـتن در زبـان فارسـي؛ از لادن مظفرزادة رودسري (١٣٧٦)؛ ـ بررسي عوامل انسجامي در قرآن : سورة يوسف ، از مجيد فصيحي هرندي (١٣٨٠)؛ ـ بررسي تأثير تعداد نشانه هاي انسجام در ميزان درک متن ، به قلم علياکبر شيري (١٣٨١)؛ ـ بررسي عوامل انسجام بين متني در نوشته هاي دانش آموزان پايۀ پنجم ابتـدايي شـهر تهران ، نوشتۀ سميه ابوذر (١٣٨٦)؛ ـ اهميت عوامل انسجامي در ترجمۀ رمان ، اثر رمضان علي روشن علي (١٣٨٧)؛ ـ انسجام واژگاني در متن سوررئاليستي بوف کور بر پايۀ نظريـۀ هاليـدي و حسـن ، نوشتۀ محمود عباسي و همکاران (١٣٩٥)؛ ـ ماهيت تعامل زنجيره اي واژه ها در داستان کوتاهي از همينگوي: ارائۀ يک رهيافـت تحليلي براي بررسي عناصر انسجامي در متون نثر ادبي، اثر بهنام بيوک (١٣٧٩)؛ ـ تحليل انسجام و پيوستگي در غزلي از حافظ با رويکرد زبان شناسي نقش گـرا، اثـر تقي پورنامداريان و طاهره ايشاني (١٣٨٩)؛ ـ نظريۀ انسجام و هماهنگي انسجامي و کاربست آن در يک داسـتان کمينـۀ فارسـي (قصۀ نردبان )، از ناصرقلي سارلي و طاهره ايشاني (١٣٩٠)؛ از ميان تمامي اين پژوهش ها، تنها سه مـورد اخيـر از نظريـۀ کامـل شـدة هاليـدي و حسن استفاده کرده اند و بقيه جستارها بنا بر نظريۀ اوليه هستند.