چکیده:
باورود نظریه «اصالت وجود در تحقق» از عرفان به فلسفه توسط صدرالمتألهین در قرن یازدهم تحول بزرگی در فلسفه شکل گرفت. او مصداق این نظریه را دو مورد قرار داد: اول حقیقت لابشرطی «وجود» که در عرفان هم سابقه داشت؛ دوم وجودات خاص امکانی که در عرفان سابقه نداشت. پس بر اساس تعمیم او وجودات خاص امکانی نیز اصیل و موجود بالذات شدند و این مستلزم پذیرش وجوب ذاتی آنها بود که مقبول و معقول نبود. صدرالمتألهین خود به این اشکال متفطن بود و برای حل اشکال دو پاسخ ارائه کرد: یکی بر اساس فرق بین معنای «بالذات» در دو تعبیر «واجبالوجود بالذات» و «موجود بالذات» و دیگر بر اساس فرق بین «ضرورت ذاتی» و «ضرورت ازلی»؛ ولی هیچ یک از دو پاسخ، رافع اشکال نبودند و این، اضطرابی را در آرای خود صدرالمتألهین به وجود آورده است؛ لذا او در برخی آثارش از تعمیم خود عقبنشینی کرده است.
Introducing the theory of "originality of existence in realization" from mysticism to philosophy in the eleventh century, Sadr al-Muta'allihin caused a great change in philosophy. He took this theory as being of two cases of usage: first, the unconditional truth of "existence" which also had a background in mysticism; Second, special contingent beings that had not background in mysticism. Therefore, according to his generalization, special possible beings also became original and existent in essence, and this required the acceptance of their inherent necessity, which was not acceptable and reasonable. Sadr al-Muta'allihin himself was aware of this objections and offered two answers to solve them: one based on the difference between the meaning of bidhdhat, by essence, in the two expressions of wajib alwujub bidhdhat, essentially necessary existence, and mawjud bidhdhat, essentially existing" and the other based on the difference between zarurat dhati, intrinsic necessity, and zarurat azali, eternal necessity; But neither of the two answers removed the problem, and this has created anxiety in the views of Sadr al-Muta'allehin; Therefore, in some of his works, he has retreated from his generalization
خلاصه ماشینی:
/ سال دوازدهم ، زمستان ١٣٩٩، شماره مسلسل ٤٦ 37 ارزيابي نظريه اصالت وجودات خاص امکاني نظريۀ «اصالت وجود در تحقق » که صدرالمتألهين آن را از عرفان (قيصـري، ١٣٧٥: ١٣) اصطياد١ و به فلسفه منتقل کرد (صـدرالمتألهين ، ١٩٨١: ١/ ٢٥٩) گرچـه نظريـۀ درستي است و پذيرش و تأييد آن ، توسط صدرالمتألهين يکي از امتيازات فلسـفۀ آن فيلسوف صاحب مکتب است ، طرح اين ديدگاه در فلسـفۀ او و پيـروانش بـا تعميمي همراه شد که خالي از اشکال نيست ؛ زيرا در فلسفۀ او «اصالت وجود در تحقق » شامل وجودات خاص امکاني نيز شد؛ يعني او مصداق ايـن نظريـه را دو مورد قرار داد: يکي در مورد «حقيقت وجود»٢ کـه لابشـرط از هـر قيـدي اسـت (همان ، ١/ ٢٥٩؛ همو، ١٣٦٠: ١١) و ديگر در مورد «وجودهـاي خـاص » کـه همـان افراد حقيقت وجود هستند (همو، ١٩٨١: ٦/ ٨١).