چکیده:
کهن الگوی جمشیدکشی در شاهنامه به شکلهای گوناگون خود را نشان میدهد. چرایی پدیدار شدنِ این کهن الگو در داستان جمشید و چگونگی پیشگیری از آن از سوی کیخسرو مسأله ی اصلی این پژوهش است. داده های متنی به تفصیل از نیکی و خویشکاری مثبت جمشید یاد کرده از این رو به شیوه ی تحلیلی- توصیفی، مسأله ی ناسپاسی او مورد پرسش قرار گرفته و رد شده است. کیخسرو پیش از آنکه با ناسپاسی و فریبخوردگی مردمان رو به رو شود و تخت شاهی از دستش به در رود با گمانه زنیِ درست درباره ی آینده ی تیره و تار، تاجِ شاهی را به لهراسب وا می گذارد. اگر چه خاندان زال و پهلوانان و بزرگان با او هم رای نیستند اما با سخنان خردمندانه آنان را نسبت به وضع خطیر خود و کشور آگاه می کند. کیخسرو با به انجام رساندن خویشکاری های خود که آبادی کشور و از میان برداشتن افراسیاب اهریمنی است، از سرِ خردمندی و رازدانی درمی یابد که دیگر بایسته است با کناره گیری از قدرت از بروز فاجعه ی جمشیدکُشی که آسیب جدی به کشور می رساند جلوگیری کند. از این رو هدف این پژوهش توضیح مسأله ای است که در ناخودآگاه جمعی تباری حضور داشته و گاه به گاه کشور را دچار پریشانی می کرده بود.
The archetype of the killing Jamshid has been represented in different forms in Shahnameh. Why this archetype appears in the story of Jamshid and how Kei Khosrow prevents it tend to be the main point of this research. Textual data have revealed the good and positive characteristic features of Jamshid; therefore, his ingratitude issue has been studied analytically and descriptively and disapproved. Before Kei Khosrow confronts with the ingratitude and deceived people and lose throne, he ponders over the dark future and leaves throne for Lohrasb. Although clan of Zal and other champions do not agree with him, he informs them about the serious situation of the country and himself with his own wise speech. After Kei Khosrow implemented his duties and surmounting of Afrasiab, he decided to leave the throne to prevent the killing Jamshid disaster which leads country to serious damages. Therefore, the the goal of this study tends to explain the issue which exists in the racial collective subconscious and disturbs the country.
خلاصه ماشینی:
اين رويدادهاي فاجعه بار در شاهنامه ، هم فراوان هستند و هم بسيار پر اهميت ؛ به گونه اي که درکو فهم چرايي آن ها در شناخت شاهنامه به عنوان يک کلان روايت هويتي و ملي بسيار ضروري است و توجه نکردن به اين مسأله ، يعني کشته شدن پادشاه و تغيير مسير تاريخ پس از آن ، سبب بدفهمي دربارٔە اين متن و بسياري از متن هايي ميشود که ساختاري اسطوره اي دارند؛ به ويژه متن هايي که بدنۀ ادبيات ايران باستان را ساخته اند.
» (اسماعيل پور، ۱۳۹۷: ۲۶۶) اما بايد توجه داشت که داستان جمشيد با داستان پادشاهاني چون ضحاک و افراسياب و سلم و تور که سرنوشتي اهريمني يافته اند بسيار متفاوت است : پزشــــکي و درمــــان هــــر دردمنــــد در تندرســــــــــتي و راه گزنــــــــــد همــــين رازهــــا کــــرد نيــــز آشــــکار جهــــان را نيامــــد چنــــو خواســــتار گـــــذر کـــــرد از آن پـــــس بـــــر آب ز کشــور بــه کشــور چــو آمــد شــتاب چنـــين ســـال پنجـــه برنجيـــد نيــــز نديـــد از هنـــر بـــر خـــرد بســـته چيـــز همــه کردنيهــا چــو آمــد بــه جــاي ز جــــاي مهـــــي برتــــر آورد پـــــاي بــه فــر کيــاني يکــي تخــت ســاخت چــه مايــه بــدو گــوهر انــدر نشــاخت (فردوسي، ۱۳۸۹، دفتر يکم : ۴۳-۴۴) اگرچه کيخسرو هنگام برشمردن پادشاهان بدسرنوشت همه را هم رديف يادآوري ميکند اما چه در روايت اوستا چه در روايت شاهنامه ، در روزگار پادشاهي جمشيد از هيچ گونه ستم و بيدادي خبري نيست به گونه اي که ميتوان گفت دوران زرين پادشاهي ايران اسطوره اي، همين روزگار جمشيد است و اين چنين است که جمشيد از فره کياني و موبدي هر دو برخوردار بوده است .