چکیده:
نهادهای قدرت به مثابۀ گردانندگان نظام اجتماعی همواره در پی کسب مشروعیت بودهاند. هویت ملی، مذهب، باورهای ایدئولوژیک و استفاده از خرد جمعی از مهمترین عناصر مشروعیتبخش به شمار میآید. گاهی این عناصر با یکدیگر در تعارض قرار میگیرند و نهاد قدرت مجبور میشود یک یا چند عنصر را برجسته و عناصر دیگر را کمرنگ یا بیرنگ کند. در تاریخ فرهنگی ایران میتوان نمودهای گوناگون این تعارضها را به نظاره نشست. در این مقاله برآنیم تا نشان دهیم که چگونه نهادهای غیر ایرانی قدرت، برای مشروعیتبخشیدن به خود، کوشیدهاند تا عناصر هویت ملی را با ساخت و تثبیت پارهای تفسیرهای دینی ناروا و ناسازگار سست کنند. این تلاشها به تدریج میراثی از تفسیرهای نادرست را بر جای نهاده که سبب پیدایش نزاعها و درگیریهای هویتی شده است. ما میکوشیم با بررسی یکی از شان نزولهای آیۀ 6 سورۀ لقمان- که با عنوان «لهو الحدیث» مشهور است- نشان دهیم که چگونه نهادهای غیر ایرانی قدرت کوشیدهاند روایات حماسی و ملی ایرانی را به وسیلۀ تفسیرهای ناروا سست سازند و از این فرصت برای بسط قدرت خود سودجویی کنند.
One of the most important functions of narratives and national epics is identification. Governments as communists try to always use identity elements to advance their goals. In this article, we are going to show, by way of example, how non-Iranian governments tried to weaken the elements of national identity by constructing and consolidating religious affiliations in order to legitimize them. These efforts were made to undermine the elements of Iranian identity was found that by introducing the news and allegorical traditions below various hadith and interpretation texts. Still, part of these identity conflicts can be seen in ancient religious texts. This paper tries to study the decline of one of the Quran verses in the interpretive texts and its association with the Iranian epic narratives, to investigate the process of confronting non-Iranian governments with Iranian epics, and to show why and how, part of the interpretive texts throughout history and unconsciously served in the government.
خلاصه ماشینی:
ما ميکوشيم با بررسي يکي از شأن نزول هاي آيۀ ۶ ســورٔە لقمان - که با عنوان «لهو الحديث » مشــهور اســت - نشــان دهيم که چگونه نهادهاي غير ايراني قدرت کوشـيده اند روايات حماسـي و قومي ايراني را با تفسـيرهاي ناروا سـسـت سـازند و از اين فرصت براي بسط قدرت خود سودجويي کنند.
بسياري از پژوهشگراني که در دورٔە معاصر به شاهنامه شناسي و تحقيق پيرامون منابع حماسه ملي ايرانيان پرداخته اند، کوشيده اند نشان دهند فردوسي در سرايش شاهنامه منابعي- مکتوب و غير مکتوب - در اختيار داشته که صدها سال پيش از او به صورت هاي مختلف تداول داشته است .
ما ميکوشيم در اين نوشته با بررسي و سنجش اين روايت ، نشان دهيم که استفاده ابزاري از روايات قومي در مواضعي خاص بر اساس اهداف از پيش انديشيدٔە کساني بوده است که خواسته اند براي تقويت قدرت خود و مشروعيت بخشيدن به نهاد مذهب - با تفسير خودشان - روايات ملي ايراني را در تعارض با باورهاي ديني نشان دهند.
) که يکي از کهن ترين و جامع ترين تفاسير قرآن کريم را به رشتۀ تحرير درآورده و حدود يک و نيم قرن پيش از واحدي نيشابوري ميزيسته است ، ضمن بحث در باب واژگان مهم اين آيه ، روايت هاي مختلفي را پيرامون مصاديق «لهو الحديث » نقل کرده است ؛ اما در هيچ يک از اين روايت ها سخني از داستان هاي رستم و سهراب يا رستم و اسفنديار در ميان نيست .
بررسي آيه ششم سورٔە لقمان نشان ميدهد که يکي از روايت هاي ذکر شده براي شأن نزول اين آيه ، نتيجۀ همين ستيزهاي ايدئولوژيک بوده است .