چکیده:
اتصاف ذات الهی به صفات ثبوتی حقیقی و نحوه سازگاری آن با بساطت ذات، مهمترین چالشی است که از گذشته دور، کانون بررسی الهیدانان ادیان ابراهیمی بوده، در پاسخ آن، دیدگاههایی نظیر «زیادت صفات بر ذات»، «نیابت ذات از صفات» و «عینیت صفات حقیقی با ذات» مطرح شده است. دیدگاه اخیر که مورد پذیرش اندیشوران زیادی در الهیات یهودی، مسیحی و اسلامی قرار گرفته، همواره در هالهای از ابهام بوده و تفسیرهای مختلفی برایش ذکر شده است که جستار حاضر به تقریر و ارزیابی مهمترین آنها میپردازد. از رهگذر این جستار آشکار میشود که صدرالمتألهین با بهرهگیری از مبانی حکمت متعالیه به ویژه نحوه تحقق مفاهیم فلسفی و اندماجیانگاری آنها در ذات، تفسیر ژرفی از این نظریه ارائه نموده که ضمن پذیرش تغایر مفهومی صفات و ذات و نفی سلبیانگاری صفات ثبوتی، آنها را به عین وجود ذات و با حیثیت اندماجی آن موجود میداند.
The most important challenge that has long been the focus of the theologians of the Abrahamic religions is the qualification (attribution) of the Sprit to the real positive attributes and how it is compatible with the simplicity of the essence in response to such views as “abundance of attributes over essence”, “deputyship of essence from attributes” and “objectivity of real attributes with essence” has been raised. The recent view, which has been accepted by many thinkers in Jewish, Christian and Islamic theology, has always been in a state of ambiguity, and various interpretations have been mentioned for it, the present of which deals with the interpretation and evaluation of the most important ones. It becomes clear through this article, that Sadr-ol-Mote'allehin, using the principles of transcendent wisdom (Hikmat al-muta'aliya), especially the realization of philosophical concepts and their state of joining closely in essence (Arabic: اندماج), has provided a profound interpretation of this theory, while accepting the conceptual change of attributes and essence and denying the negative representation of positive attributes knows them as the very existence of essence and its incorporation mode.
خلاصه ماشینی:
نظریه «نیابت ذات از صفات» که مورد پذیرش مشهور معتزلیان قرار دارد، ذات الهی را با اینکه فاقد صفات کمالی حقیقی میداند، آثار و کارکردهای آنها را برای ذات ثابت میداند، بنابراین ذات نایب صفات و همه کارکردهای ذاتِ واجد صفات را داراست؛ از این رو به دیدگاه «نیابت» و «نفی صفات» مشهور است (جوینی، 1416: 41؛ همو، 1420: 378؛ اشعری، 1400: 486؛ فخرالدین رازی، 1420: 1/123).
آنچه در قدم سوم، مورد اهتمام جدی شیخ صدوق است، تفسیر نظریه عینیت است که ایشان آن را در قالب الهیات سلبی بازگو میکند و پس از نقل روایات در باب صفات ذات و صفات فعل به بررسی آنها پرداخته، بر این باور است که معنای اتصاف ذات الهی به صفات ذاتی، نفی ضد آنها از اوست؛ برای نمونه، حیات الهی بیانگر نفی ممات، علم الهی بیانگر نفی جهل، سمع الهی بیانگر نفی گنگی، و بصر الهی بیانگر نفی کوری است؛ چنان که دیگر صفات ثبوتی نیز همین گونهاند (همان: 148).
) نیز در امتداد دیدگاه شیخ صدوق، الهیات سلبی را به مثابه تقریری برای نظریه عینیت مطرح مینماید؛ به این صورت که در قدم نخست بر تغایر مفهومی صفات با ذات تأکید دارد، اما با این حال، کثرت مصداقی این صفات را نمیپذیرد (سیوری حلّی، 1405: 222) و نظریه زیادت خارجی صفات بر ذات الهی را نفی مینماید (علامه حلّی، 1413: 50؛ همو، 1415: 295).