چکیده:
تجربه زیسته و نظام معنایی زنان بیخانمان از خانواده مطالعه موردی: زنان بیخانمان مقیم مرکز اقامتی مهر چکیده امروزه بیخانمانی، یکی از واقعیتهای اجتماعی جامعه جهانی است که خود را در فرمها و اشکال مختلف همچون کانتینرخوابی، کارتنخوابی و... نشان داده است. شاید بارزترین فرم بیخانمانی را بتوان در کارتنخوابی مشاهده کرد. هدف اصلی تحقیق حاضر فهم نظام معنایی زنان بیخانمان از تجربه زیسته خانوادگی ایشان است. به عبارتی مسأله تحقیق این است که زنان بیخانمان در بستر زیستجهانشان چه نظام معنایی مشترکی در نسبت با خانواده دارند؟ در این راستا فهم قواعد ضمنی خانواده در شرایط فقدان و در وضعیت بیخانمانی نیز هدف تحقیق است. این تحقیق با رویکرد کیفی و با روش پدیدارشناسی از خلال تکنیکهایی همچون مشاهدات مشارکتی و گفتوگوهای عمیق انجام شده است. با توجه به یافتههای تحقیق این نتیجه حاصل شد که نظام معنایی زنان بیخانمان از خانواده را میتوان حول دو مقوله مرتبط با «خانه» و «بدن» صورتبندی کرد. در واقع «احساس آوارگی» و «بدن بیخانمان» مقولات ضرورتا مشترک همه زنان بیخانمان از تجربه خانواده بود. همچنین با توجه به التفات این تحقیق به شرایط فقدان خانواده در وضعیت بیخانمانی، در ارتباط با تجربه زیست زنان بیخانمان از خانواده، چند قاعده ضمنی خانواده نیز آشکار شد.
Lived experience and semantic system of homeless women from the family Case study: Homeless women living in Mehr Residential Center Abstract Today, homelessness is one of the social realities of the world community, which has shown itself in various forms, such as sleeping containers, sleeping cartons, and so on. Perhaps the most obvious form of homelessness can be seen in the sleeping carton. The main purpose of this study is to understand the semantic system of homeless women from their lived family experience. In other words, the question of research is what common sense system do our homeless women have in relation to the family in their life-world context? In this regard, understanding the implicit rules of the family in the absence and in the situation of homelessness is the aim of the research. This research has been done with a qualitative approach and phenomenological method through techniques such as participatory observations and in-depth conversations. According to the research findings, it was concluded that the semantic system of homeless women in the family can be formulated around two categories related to "home" and "body". In fact, "feeling homeless" and "homeless body" were necessarily common categories of all homeless women in the family experience. Also, due to the attention of this study to the conditions of family absence in the situation of homelessness, in connection with the life experience of homeless women from the family, some implicit rules of the family were revealed.
خلاصه ماشینی:
تجربه زيسته زنان بيخانمان از خانواده ، مورد مطالعه : زنان بيخانمان مقيم مرکز اقامتي مهر 1 سيد مهدي اعتمادي فرد *2 معصومه اکرامي حصاري چکيده بيخانماني، يکي از واقعيت هاي اجتماعي جامعه جهاني است که خود را در فرم ها و اشکال مختلف همچون کانتينرخوابي، کارتن خوابي و غيره نشان داده است .
به عبارتي ضرورت دارد تا يک نظم اجتماعي و يا نهاد اجتماعي در لحظات آستانه اي و آنجا که شرايط زيستي -توسط سوژه ها- ضد نظم جاري برگزيده ميشود، مورد مطالعه قرار گيرد تا قواعد ضمني و ميزان اهميت و پايداري آن نظم يا نهاد قابليت مرئيت يابي و آشکارشدن پيدا کند و همچنين در اين شرايط آستانه اي بايد بررسي شود که زنان بيخانماني که نظم اجتماعي مبتني بر نهاد خانواده را بر هم زده و خانه و خانواده را رها کرده اند، به نظم جديدي فکر کرده اند و براي خانواده جايگزيني برگزيده اند يا در بستر همان نظم پيشين اما با صورتي متفاوت پيش رفته اند.
پس از شنيدن تجربه زيسته زنان بيخانمان ، انجام گفت وگوهاي روزانه ، مشاهدات شنيداري و ديداري زيست ايشان در مرکز مهر و درک خواسته ها، انتظارات و آرزوهايشان و پس از مطالعه و تحليل نظام معنايي زنان بيخانمان و تدقيق آگاهي ايشان ذيل مفاهيم مختلف ، تجارب زيسته زنان بيخانمان از خانواده در نسبت با هر سوژه اي به نحو خاص و داده شده اي براي ما آشکار شد و مشخص شد دو مفهوم «احساس آوارگي» و «بدن بيخانمان » هر کدام به نوعي -از منظر همه زنان بيخانمان و البته نه لزوما و دقيقا با همين مفاهيم - مهمترين بخش آگاهي مشترکشان از تجربه خانواده بوده که بستر بيخانماني را نيز در زندگي ايشان پايه ريزي کرده است .