چکیده:
تقلید و تاثیر پذیری از رفتار، عملکرد و شخصیت دیگران موضوعی است که همهی انسانها
امروزه تا حدی با آن آشنایی دارند. مولوی در کتاب مثنوی معنوی به ابعاد مختلف تقلید و
الگوبرداری از رفتار دیگران پرداخته و نظرات خود را در قالب حکایت و تمثیل به مخاطبین
مثنوی عرضه داشته است. تقلید از دیدگاه مولوی شامل سه بعد کلی است: 1- تقلیدی که
صحیح است و موجب سعادت و رستگاری فرد میشود و از منظر عرفانی پیروی مرید از مرشد
جزو این نوع تقلیدها است. مرید تا زمانی که توانایی و استعداد دریافت مستقیم معارف را
نداشته باشد باید از پیری راهدان پیروی کند. در حکایت«طوطی و بازرگان»شاهد این نوع
تقلید و الگوبرداری هستیم. 2- تقلید و الگوبرداری غلط که مولوی به شدّت با آن به مخالفت
میپردازد و این نوع عمل و عاملان آن را مذمت میکند. این نوع تقلید سبب جهل، از دست
دادن قوه تشخیص، گمراهی، هلاکت و بی بهره گی شخص مقلّد است که نمود آن را میتوان
در حکایت«خوارزمشاه و عماد الملک».«چهار مرد هندو»«سلطان محمود و آن گوهر
گرانبها»«صوفی و بهیمه ی مسافر».«کدو و کنیزک»و«گریستن مرید به تقلید از شیخ»
جست و جو کرد. 3- تقلید و یادگیری از دیگران که مولوی به قضاوت این نوع تقلید نمی پردازد
و فقط بعد رفتاری آن مورد توجه است و در داستان«قابیل و زاغ»شاهد این نوع از الگوبرداری
هستیم.
خلاصه ماشینی:
با بررسي تقليد و انواع رفتارهاي تقليدي در کتاب شريف مثنوي به اين نتيجه خواهيم رسيد که در پس اين حکايت ها چه معاني عميق و آموزنده اي نهفته است و منظور مولوي از بيان اين مفاهيم چه بوده تا بيشتر با نوع انديشه و جهان بيني اين انسان والا آشنا شويم .
اين نوع يادگيري با مشاهده و تقليد از رفتار ديگري حاصل ميآيد و بسياري از رفتارهاي تقليدي انسان بر مبناي همين روش است .
در اين داستان وقتي بازرگان ، ماجراي طوطيان هند را براي پرنده ي خود تعريف ميکند، آن جانور ابتدا رفتار دوست هندي خود را ميآموزد و سپس همان عمل را تقليد ميکند و همين موضوع در نهايت سبب رهايي او از قفس ميشود: چون شنيد آن مرغ کان طوطي چه کرد پس بلرزيد اوفتاد و گشت سرد (مولوي، ١٣٩٠، ١٦٩١/١) آن طوطي تا وفتي که گرفتار خودنمايي و قيل و قال بود در قفس به سر ميبرد.
آن سوم گفت آن دوم را اي عمو چه زني طعنه بر او؟ خود را بگو آن چهارم گفت حمدالله که من در نيفتادم به چَه چون آن سه تن پس نماز هر چهاران شد تباه عيب گويان بيشتر گم کرده راه (مولوي، ١٣٩٠، ٣٠٣١/٢-٣٠٣٣) اگرچه پيام اصلي اين داستان نقد افراد نادان و عيب جويي است که به نکوهش ديگران ميپردازند(زماني، ١٣٩٣، ٧٤٢) اما رفتاري که از آن چهار هندو سر زد حرکتي تقليدي و در عين حال نادانسته بود که بصورت زنجيروار ادامه پيدا کرد.