چکیده:
مطالعه دولت و کارکردهای آن از منظر انسانشناختی - مبتنی بر طبیعت و اوصاف انسان - میتواند از دقیقترین شیوههای پژوهش در این حوزه قلمداد شود. به عقیده طیفی از فلاسفه، «آکراسیا» یکی از اوصافی است که غالباً در رفتار انسانها رخ میدهد؛ به معنای «نا خویشتنداری» است و به وصف انسان در «مرحله عمل» اشاره میکند که مطابق آن خِرد، تحت تأثیر امیال و غرایز قرار گرفته و در نتیجه فرد نمیتواند مطابق «بهترین حکم خِرَد خود» عمل کند. چنین جزئی از عوامل مؤثر بر کنش انسان، باب جدیدی از تحلیل در زمینه پرچالش مبانی و محدوده مداخلات دولت در حوزه اخلاق میگشاید و نشان میدهد که چگونه تحت تأثیر این گزاره، کارکردهای دولت توضیح داده میشوند. رویکرد انسانشناختی به کارکردهای اخلاقی دولت علیرغم اهمیت خود، رویکرد جدیدی است که در آثار حقوقی سابقه چندانی ندارد. این مقاله مبتنی بر دادههای فلسفی تلاش میکند ضرورت چنین رویکردی و بخشی از تأثیر آن را بررسی کند. آکراسیا نشان میدهد نظریات مطرح در حوزه کارکرد اخلاقی دولت - کمالگرایی و بیطرفی - هرکدام به دلیل نادیدهگرفتن بخشی از فرایند عمل در انسان مخدوش هستند. آکراسیا، حداقلی از کارکردهای اخلاقی را که لازمه زیست بهتر جمعی است، اثبات میکند. رد یا اثبات کمالگرایی و بیطرفی بهصورت کلی در حوزه مطالعه حاضر نیست و غرض نشاندادن بخشی از رابطه دولت و انسان مبتنی بر وصف آکراسیاست.
Studying state and its functions from an anthropological viewpoint, which is on the basis of Man’s nature and attributes, might be considered amongst the most accurate research methods in the discipline. According to a group of philosophers, “Akrasia” is an attribute of human behavior that denotes a lack of self-control. It points out a description of human at the level of practice wherein human wisdom is affected by human instincts and desires and accordingly, fails to perform according to his best intellectual judgment. Such a description of influential factors in the human act lays a new groundwork to a challenging research area on foundations and limitations of state’s intervention in ethics and reveals the way through which state’s functions are explained in the light of this proposition. Anthropological approaches toward ethical functions of the state, in spite of their inherent significance, are new approaches the records of which in the literature of legal research are scarce. Building upon philosophical data, the present research is an attempt to notice the significance of the approach and investigate its effects to some extent. Akrasia shows that the theories suggested for ethical functions of the government – Perfectionism, and Impartiality – are deficient due to their failure in considering a part of the process of the human act. Too, Akrasia submits evidence for the least of ethical functions which are necessary for a better collaborative life. This study is not intended to accept or reject perfectionism and impartiality but to show a part of the Man-State relationship according to a description of Akrasia.
خلاصه ماشینی:
در پاسخ به اين پرسش که آيا دولت در زندگي مطلوب ، تعريف از خير، فضائل اخلاقي و ارزش هاي حاکم بر جامعه و ترويج آنها و در يک کلام در کارکردهاي اخلاقي مسئوليتي دارد يا خير، دو گونه پاسخ داده شده است ؛ کمال گرايي و بيطرفي.
moral subjectivism کمال گرايي را ميتوان در افق مفهوم «سياست معطوف به سعادت » توضيح داد؛ در اين نوع سياست ، مبتني بر نگرش غايتمندي، تحقق تمام غايات انساني اعم از رفاه مادي و ترويج يا منع از اعتقادات خاصي و تهذيب و پرورش اخلاقي شهروندان در کانون شرح وظايف دولت و دولتمردان قرار دارد.
در بستر بيطرفي و مفاهيم مربوط به آن اين پديده بايد اين گونه تفسير شود که انسان هرآنچه ميکند تلقي وي از خير و سعادت است و بايد او را در انتخاب خود رها کرد، حال آنکه آکراسيا توجه ميدهد که هرچه افراد ميکنند مطابق تلقي آنها از خير و سعادت نيست بلکه برعکس عواملي دروني مانع عمل بر خلاف تلقي از خير و سعادت ميگردند.
در پرتو التفات به وصف آکراسيا در انسان اين مبنا دچار خدشه شده و بيطرفي دولت را توجيه نميسازد چراکه نشان ميدهد در بسياري از موارد، مسئله افراد اين نيست که توسط دولت مجبورند خلاف تلقي شان از خير و سعادت عمل کنند بلکه مسئله اين است که به دليل عوامل دروني قادر به عمل مطابق دانش خود نيستند.