چکیده:
«نظریهای در باب عدالت» اثری در مکتب کانتی از جان رالز، فیلسوف شهیر قرن بیستم، است. «پرده جهل» یکی از مفاهیم برجسته نظریه عدالت او است که در مفهوم انتزاعیِ دیگری بعنوان «وضعیت نخستین» متولد میشود. رالز بر آن است تا با استفاده از چنین ابزاری، انصاف یا بیطرفی را در قوانین و اداره جامعه برقرار نماید. در این نوشتار به روش توصیفی و تحلیلی سعی شده است تا با بهرهگیری از آموزه مزبور، بر ظرفیتِ اعمالِ نظریه پرده جهل در قوانین کیفری تأکید شود. آنچه در نهایت از نگارش این مقاله بدست آمده، مبین این نکته است که میتوان با تأکید بر رویکردی کاربردی به الگوی تبیینیِ رالز، درک بهتری از مبانی و قواعد کیفری یک نظام حقوقی بدست آورد (وجه توصیفی) و نیز تا جایی که خودِ نظریه از ذهن گرایی مصون مانده است، برای نقد عدالت کیفری و قواعدش از آن بهره برد.
A Theory of Justice" is a project in the Kantian school by John Rawls, the twentieth-century philosopher. The "Veil of Ignorance" is one of the prominent notions of his theory of justice, which is born in another abstract concept as the "Original Position". Rawls seeks to establish fairness or impartiality in the laws and administration of society by using such a tool. The present article has tried descriptively and analytically to emphasize the capacity of applying the theory of veil of ignorance in criminal law by applying this doctrine. Finally, the writing of this article demonstrates that an applied approach to Rawls' explanatory model can lead to a better understanding of the legal principles and rules of a legal system (descriptively), and to the extent that the theory is immune from subjectivity, it may criticize criminal justice and its rules.
خلاصه ماشینی:
جان رالز١ فيلسوف آمريکايي قرن بيستم ذيل مجموعه سنت بيطرفي کانتي، ضمن خلق «نظريه اي در باب عدالت »٢، تئوري «وضعيت نخستين » 3 را مطرح مينمايد که يکي از جنبه هاي آن طرحي بنام «پرده جهل يا پرده بيخبري» 4 است ؛ اين نظريه عدالت اگرچه عمدتا در فلسفه سياسي، فلسفه اخلاق و فلسفه حقوق به طور کلي است ، لکن در اين نوشتار، انديشه مزبور در قلمرو فلسفه حقوق براي فهم مفهوم عدالت کيفري بکار گرفته شده است .
با همه آنچه گفته شد پرسش اين است که آيا اساسا ميتوان حقوق و قوانين کيفري را مبتني بر انديشه اشاره شده از رالز استوار کرد و اگر چنين ميشود همان پرسش پيشين مطرح ميگردد که محتواي آن چگونه خواهد بود؟ به نظر ميرسد عدالت منصفانه اي که رالز از آن دم ميزند اين قابليت را دارد تا بعنوان معياري براي قوانين کيفري و غير کيفري قرار گيرد و در چنين حالتي محتواي قانون در جنگ با حقوق و آزاديهاي اساسي افراد نيست ، بلکه با تاکيد بر احترام متقابل ميان آراي متکثر شهروندان ، حقوق و آزاديهاي مزبور را ضمانت ميکند.
اينکه زوج ميتواند در هر حال تقاضاي طلاق زوجه خويش را کند و زن صرفا در صورت وجود شرايطي که قانونگذار برشمرده ، اجازه چنين تقاضايي دارد، مجددا پرسش پيشين را به ذهن متبادر مينمايد که آيا قانونگذار مرد ايراني، پرده فراموشي را به وقت نوشتن اين ماده قانوني بر مسير ديده خود افراشته است يا خير؟ بدين ترتيب از نظر جان رالز، قرارداد اجتماعي زماني عادلانه خواهد بود که طرفين قرارداد هنگام انشاي آن ، من حقيقي خويش را از ياد ببرند تا به غايت انساني و آزادي و برابري نزديک شوند.