چکیده:
تحلیل جامعه شناختی در میان انواع نگرشهای ادبی جایگاه ویژهای دارد. این روش تحلیل با رویکردی محتوا محور به بررسی رابطهی اثر ادبی با جامعهای که متن از آن سرچشمه گرفته میپردازد. چنین تحلیلی از اثر ادبی میتواند به شناخت ساختارهای جامعه و مشکلات موجود در آن کمک کند. در این رویکرد، عوامل محیطی- تاریخی در بیرون از اثر و مؤلفههای اجتماعی بازتاب یافته در آن برجسته میشوند. مقالهی حاضر سعی دارد با توجه به روش تحلیل جامعه شناختی کلود دوشه، کتاب ابن مشغله اثر نادر ابراهیمی را مورد مطالعه قرار داده و بازتابی که نویسنده از جامعهی خود ارائه داده است را مورد مطالعه قرار دهد. ازاینرو، عناصرداستانی از جمله درونمایه و نشانههای مختلف اجتماعی و ردپای وقایع تاریخی با استفاده از روش تحقیق تحلیلی- توصیفی مورد بررسی و تحلیل قرار می گیرند.
Sociocritical analyse of the novel Ibn Mashghalet by Nader EbrahimiSociocritical analyse has a special place among all kinds of literary attitudes. With a content based approach, this method of criticism examines the relationship between literary work and the society from which the text originated. Such an analysis of the literary work can help to understand the structures of society and its problems. It therefore highlights environmental-historical factors outside of the work and the social components reflected in it. This article attempts to study the novel of Ibn Mashghlet by Nader Ebrahimi and to reflect on the reflection that the author has made on his community, based on the sociological criticism approach of the writer, Claude Duchet. Therefore, historical elements such as themes and various social cues and traces of historical events are analyzed here using the descriptive analytical research method.Keys words: Ibn Mashghalet, Society, analyse sociocritical, Claude Duchet, Nader Ebrahimi, descriptive analyse
خلاصه ماشینی:
مقاله ي حاضر سعي دارد با توجه به روش تحليل جامعه شناختي کلود دوشه ، کتاب ابن مشغله اثر نادر ابراهيمي را مورد مطالعه قرار داده و بازتابي که نويسنده از جامعه ي خود ارائه داده است را مورد مطالعه قرار دهد.
نام ابن مشغله نه تنها داستان زندگي نويسنده و مشاغل گوناگون او را بيان ميکند، بلکه از سويي نشان ميدهد که تا چه اندازه دوره هاي بيکاري وتلاش او براي يافتن شغلي مناسب ، ابراهيمي را گرفتار روزمرگي و يکنواختي کرده است .
اين روش ديالکتيکي ميراثي بر جاي مانده از هگل و مارکس ميباشد که در عين حال به مسائل مطرح شده در مورد مواجهات و تحولات اجتماعي و طبقات جامعه که در متن به آنها اشاره شده است نيز توجه دارد.
با نگاهي کلي به شرايط موجود اجتماعي، ابراهيمي کمبود امکانات را در تعيين سرنوشت شغلي افراد دخيل دانسته و معتقد است که فرصتها و موقعيت هاي موجود ميتوانند فرد را در مسيري درست قرار دهند و يا حتي او را منحرف کنند و افراد در مواردي خاص مجبور به تن دادن به شغلي مي - شوند که نه علاقه اي به آن دارند و نه تخصصي در آن زمينه کسب کرده اند؛ و همين بي هدفي ها، پرسه زدن ها، از اين شاخه به آن شاخه پريدن ها انسان را از روال عادي زندگي خارج ساخته و در پيچ و خم معضلات کار از زندگي در خور آنها دور ميکند.