چکیده:
بینامتنیت یکی از مباحث حوزۀ بررسیِ متون است که به روابط گوناگون متون ازنظر صورت و معنا اشاره دارد. بینامتنیت متن را حلقهای در یک زنجیرۀ بینامتنی میداند و بر آن است که هر متنی با متون پیش از خود و همزمان و پس از خود در ارتباط است. به بیان دیگر، هر متن بهصورت پنهان یا آشکار با ژانر خود، ارتباط صوری و معنایی دارد. اندرز به فرزند، از زیرگونههای ادبیات تعلیمی است که پیشینۀ کهنی در تمدّنهای بشری دارد. این سنّت اندرزی، بنابر سه اصل پیشینۀ کهن، جهانیبودن، تداوم و تکرارشوندگی، نیازمند بررسیِ بینامتنی و تطبیقی است. بنابر مستندات تاریخی، آموزههای پتاححوتپ، کهنترین کتاب در ادبیات تعلیمی جهان است. این آموزهها مربوطبه 2880 سال پیش از میلاد در مصر باستان است. در زبان و ادبیات فارسی، قابوسنامه نمونۀ مشهور و موفّقی است که اندکی پس از تألیف تا پایان قاجاریه، نویسندگان متون اندرزی در ایران به آن توجه داشتند و از آن تقلید میکردند. جایگاه بسیار کهن تعالیم پتاح و شهرت قابوسنامه، دلیل اصلیِ گزینش این دو اثر است. در این پژوهش با رویکرد تحلیلی ـ تطبیقی، ویژگیهای برونمتنی، پیرامتنی و درونمتنیِ این آثار بررسی شد. این آثار در گزینش مخاطب (پسران نویسنده)، جایگاه اجتماعیِ نویسنده (وزیر دربار ایسِسی و شاهزادۀ آلزیار)، تفاخر به اصل و نسب، داشتن مقدمۀ عاطفی و مؤخرۀ تأکیدی، تأکید در بهکاربستن تعالیم، بیان اندرزهایی دربارة حوزۀ رفتاری در اجتماع و خانواده، همانندگی دارند. این دستآورد نشاندهندۀ این است که در نوشتن اندرز برای فرزند، سنّتی مشترک وجود داشته است که البته بسته به نوع آن اندکی متفاوت است.
خلاصه ماشینی:
تنهـا در مقالـۀ «مـراودات بينافرهنگي : صورت بنديِ مفهوم سخنوري در ايران سده هاي ميانه و مصر باستان ؛ باتکيه بر دو کتاب آموزه هاي پتاح حوتپ و قابوس نامه » (عمارتي مقـدّم ، ١٣٩٨)، نويسـنده بـا نگـاه بلاغي ، مفهوم سخنوري را در مصر باستان و ايران عصر عنصرالمعالي بررسي کرده اسـت و به ديگر جنبه هاي اين اثر ـ شاخصه هاي پيرامتني ، درون متني ، تحليل اندرزها در حـوزة تهذيب نفس و رفتار در منـزل و اجتمـاع ـ اشـاره اي نشـده اسـت .
عنصرالمعالي نيز با اشاره به سرشت روزگار و نافرمانيِ طبيعيِ فرزند از پدر، نگران است که پسرش به اندرزهايش عمل نکند؛ بنـابراين بـه صـراحت مـينويسـد: «مبادا که دل تو از کاربنديِ اين کتاب بازماند؛ آنگاه از من آنچه شرط مهـر پـدري اسـت آمده باشد، اگر تو از گفتار من بهرة نيک نجويي، چون بنـدگان ديگـر باشـند بشـنودن و کاربستن نيک غنيمت دارند و اگرچه سرشت روزگار بر آن جمله آمد که هيچ فرزند پنـد پدر خويش را کار نبندد که آتشي در باطن جوانـان اسـت کـه از روي غفلـت ، پنداشـتِ خويش ايشان را بر آن دارد که دانش خويش برتر از دانش پيران داننـد؛ اگرچـه مـرا ايـن معلوم بود، مهر و شفقت پدري مرا يله نکرد که خاموش باشم » (١٣١٢: ١).