چکیده:
عصر حاکمیت ایلخانان، حسب مقتضیات تاریخی، با رشد تاریخ نگاری فارسی همراه بود. آثار تاریخ نگارانه فراوانی که در قلمرو ایلخانی و از سوی دیگر در قلمرو ممالیک پدید آمدند، کارنامۀ تاریخنگاری اسلامی- ایرانی را تقویت و زمینه های فهم تاریخ این عصر را هموار کرده است. در این میان، وصاف، ادیب– مورخی که از حیث سبک ادبی و ساختار تاریخی، شیوه متفاوتی را در ارائه برداشتهای تاریخی بکار گرفته، از جایگاه ویژهای برخوردار است. کتاب «زندگی، زمانه وتاریخ نگاری وصاف» از این جهت که به مورخی این چنین پرداخته حائز اهمیت است و به همین سبب مورد بررسی قرار گرفته است. نقد کتاب مذکور با تفاوت قائل شدن میان دو مفهوم تبیین و تفسیر و دو گونه کنشگر مورخ و تاریخ شناس و همین طور اهتمام به رویکرد های سلبی و ایجابی توأمان انجام شده و این هدف را تعقیب می کند تا نشان دهد میان فهم تاریخ با تاریخ نگاری تفاوت است و بایسته نیست که فهم تفسیری امروزی خود از تبیین مورخانه به معنی تاریخ نگاری قلمداد شود.
The era of Ilkhanid's rule, according to historical requirements, was accompanied by the growth of Persian historiography. Numerous historiographical works that appeared in the Ilkhanids realm and on the other hand in the realm of the Mamluks have strengthened the record of Islamic-Iranian historiography and eased the way for understanding the history of this era. Among them, Wassaf, a literate-historian who has used a different method in presenting historical interpretations in literary style and historical structure played a special role. The book "Life, Time and Historiography of Wassaf" is important because it deals with such a historian and has been studied for this reason. The critique of this book is done by the distinction between the two concepts; explanation and interpretation, as well as differing concepts of historian and history-researcher, further the attention to both negative and positive approaches, pursues this goal to show that there is a difference between understanding of history and historiography and current interpretive understanding of the historian’s explanation, should not be considered historiography.
خلاصه ماشینی:
نقد کتاب مذکور با تفاوت قائل شدن میان دو مفهوم تبیین و تفسیر، دو گونۀ کنش گر مورخ و تاریخ شناس، و همین طور اهتمام به رویکرد های سلبی و ایجابی توأمان انجام شده است و این هدف را تعقیب می کند تا نشان دهد میان فهم تاریخ با تاریخ نگاری تفاوت است و بایسته نیست که فهم تفسیری امروزی خود از تبیین مورخانه به معنی تاریخ نگاری قلمداد شود.
3 رویکرد بین رشته ای در انجام پژوهش تلاش نویسنده برای پرداختن به وجوه کیفی تاریخ نگاری وصاف و این مهم که مورخ مورد مطالعه را در حکم کنش گری آگاه به زمانۀ خود دیده است موجب شده است که اندیشۀ تاریخی وصاف و نه صرف بیان تاریخ در نگاه او مورد اهتمام قرار گیرد.
هرچند در فصل ششم، با عنوان «نگرش دینی وصاف»، از نگرش هستی شناسی وی و تقدیرگرایی و خردگرایی در کار او یاد می شود، نظر به تصریح نویسنده برای تلاش در جهت ایضاح جایگاه نگرش تاریخی مورخ در روش تاریخ نگاری (شرفی 1392: 10)، از این جهت که نسبتی میان نگرش دینی و تاریخی مورخ برقرار نکرده است و مهم تر از این حیث که اگر قرار بر مطالعۀ تأثیر نگرش بر روش است، باید نخست نگرش تاریخی بررسی می شد، سپس روش تاریخ نگاری؛ ذهن مخاطب در فهم موضوع و نوعی کم اعتنایی به شرح دقیق مسئلۀ پژوهش هم چنان در ابهام می ماند.